Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_247
دختره پوزخندی زدو گفت
_اقای جئون شما خیلی راحت میتونید ایشونو بزارید سر کار امتحان واسه چیه؟
تک تک حرفاش رو داشت با کنایه به زبون میارود
چند نفر دیگه حرفشو تایید کردن
اخم نشست روی صورتم.. با کارمندام جدی بودم و همینطور مهربون.. ولی وقتی بی احترامی یا کم کاری میدیدم.. رئیس همیشگی نبودم.
تا خواستم چیزی بگم لیلی زودتر جوابشون رو داد
_مثل اینکه یکی اینجا داره میسوزه نه؟
اگه فکر میکنی قراره با پارتی یا درجه شوهرم به جایی برسم خیلی بیجا کردین همچین فکری کردین
از اونجایی که دختر خیلی درس خون و تلاشگری هستم میتونم با استفاده از توانایی هایی که دارم توی این آزمون قبول بشم
اینبار از حرفات نسبت به خودم و همسرم میگذرم ولی لطفا دیگه تکرار نشه
کارد میزدی خو/ن دختره در نمیومد
نقشه هارو انداخت روی میز و از اونجا دور شد.. تکلیفش مشخص میشه.. قطعا!
همه داشتن با دهن باز به لیلی نگاه میکردن و بعضی دخترا هم با حس حسادت
هربار توی هر شرایطی که لیلی یجوری به بقیه میفهموند من شوهرشم قند کیلو کیلو توی دلم آب میشد
خندمو جمع کردم و با صدای رسا گفتم
+همسرم گفتنی هارو گفتن
اگه دوباره حرفی در این باره از هرکدوم شندم... خودش دمشو بزاره روی کولشو بره..
توی همین حین تلفنم رو که داشت زنگ میخورد برداشتم
منشی بود
+بله؟
_قربان اقای جانگ اومدن توی اتاق منتظرتونن
یساعت شد؟ قطعا نه
+خیلی خب میام..
سری برای بقیه تکون دادمو راهی اسانسور شدم
طبقه دوم رو فشردم و به محض ایستادنش پیاده شدم
سمت اتاقم رفتم و واردش شدم
دیدم هوسوک روی مبلی نشسته و داره با گوشیش ور میره
اهمی کردم و سمتش رفتم
به رسم ادب بلند شد ولی تنها نفرت رو از چشماش میخوندم
با اخم بهش زل زدم و سمت میز خودم رفتم
پرونده قرار دادم باهاش رو برداشتم و سمت مبل روبرویش رفتم
پرونده رو روی میز انداختم.
روی مبل نشستم
با تعجب به پرونده نگاهی انداخت و بعد به من
_توضیح نمیدی جئون؟
+از نظر من دیگه هیچ لزومی نداره قرار داد ما ادامه پیدا کنه!!
بهتره شرکتامون از هم جدا بشه اقای جانگ
_متوجه منظورت نمیشم... چی داری میگی؟
+دارم به چه زبونی صحبت میکنم؟ قرارداد رو همینجا تموم میکنم
_تو نمیتونی
+میبینی که میتونم
_نه تو نمیتونی به خاطر زندگی شخصیت کار زندگی منو معطل کنی!!
+به موضوع خوبی اشاره کردی داری میگی زندگی شخصی اره؟
_بله دارم میگم تو نمیتونی!!
خیلی ریلکس دستامو به هم گره دادم
+اقای جانگ هوسوک باند خلا//فکار و جابجایی کالا های غیر//قانونی.. درسته؟
رنگش توی یک ثانیه شد عین گچ روی دیوار
220 لایک
#season_Third
#part_247
دختره پوزخندی زدو گفت
_اقای جئون شما خیلی راحت میتونید ایشونو بزارید سر کار امتحان واسه چیه؟
تک تک حرفاش رو داشت با کنایه به زبون میارود
چند نفر دیگه حرفشو تایید کردن
اخم نشست روی صورتم.. با کارمندام جدی بودم و همینطور مهربون.. ولی وقتی بی احترامی یا کم کاری میدیدم.. رئیس همیشگی نبودم.
تا خواستم چیزی بگم لیلی زودتر جوابشون رو داد
_مثل اینکه یکی اینجا داره میسوزه نه؟
اگه فکر میکنی قراره با پارتی یا درجه شوهرم به جایی برسم خیلی بیجا کردین همچین فکری کردین
از اونجایی که دختر خیلی درس خون و تلاشگری هستم میتونم با استفاده از توانایی هایی که دارم توی این آزمون قبول بشم
اینبار از حرفات نسبت به خودم و همسرم میگذرم ولی لطفا دیگه تکرار نشه
کارد میزدی خو/ن دختره در نمیومد
نقشه هارو انداخت روی میز و از اونجا دور شد.. تکلیفش مشخص میشه.. قطعا!
همه داشتن با دهن باز به لیلی نگاه میکردن و بعضی دخترا هم با حس حسادت
هربار توی هر شرایطی که لیلی یجوری به بقیه میفهموند من شوهرشم قند کیلو کیلو توی دلم آب میشد
خندمو جمع کردم و با صدای رسا گفتم
+همسرم گفتنی هارو گفتن
اگه دوباره حرفی در این باره از هرکدوم شندم... خودش دمشو بزاره روی کولشو بره..
توی همین حین تلفنم رو که داشت زنگ میخورد برداشتم
منشی بود
+بله؟
_قربان اقای جانگ اومدن توی اتاق منتظرتونن
یساعت شد؟ قطعا نه
+خیلی خب میام..
سری برای بقیه تکون دادمو راهی اسانسور شدم
طبقه دوم رو فشردم و به محض ایستادنش پیاده شدم
سمت اتاقم رفتم و واردش شدم
دیدم هوسوک روی مبلی نشسته و داره با گوشیش ور میره
اهمی کردم و سمتش رفتم
به رسم ادب بلند شد ولی تنها نفرت رو از چشماش میخوندم
با اخم بهش زل زدم و سمت میز خودم رفتم
پرونده قرار دادم باهاش رو برداشتم و سمت مبل روبرویش رفتم
پرونده رو روی میز انداختم.
روی مبل نشستم
با تعجب به پرونده نگاهی انداخت و بعد به من
_توضیح نمیدی جئون؟
+از نظر من دیگه هیچ لزومی نداره قرار داد ما ادامه پیدا کنه!!
بهتره شرکتامون از هم جدا بشه اقای جانگ
_متوجه منظورت نمیشم... چی داری میگی؟
+دارم به چه زبونی صحبت میکنم؟ قرارداد رو همینجا تموم میکنم
_تو نمیتونی
+میبینی که میتونم
_نه تو نمیتونی به خاطر زندگی شخصیت کار زندگی منو معطل کنی!!
+به موضوع خوبی اشاره کردی داری میگی زندگی شخصی اره؟
_بله دارم میگم تو نمیتونی!!
خیلی ریلکس دستامو به هم گره دادم
+اقای جانگ هوسوک باند خلا//فکار و جابجایی کالا های غیر//قانونی.. درسته؟
رنگش توی یک ثانیه شد عین گچ روی دیوار
220 لایک
- ۲۰.۲k
- ۲۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط