part
#part20
جلو تلویزیون نشسته بود داشت سریال میدید و در کنارش نودل میخورد تازه از حموم اومده بود و لباسشو با یه تاپ و شلوارک پشمالو خرسی عوض کرده بود همون موقع در خونش به صدا در اومد از چشمی نگاهی به بیرون کرد کسیو نمیدید در و باز کرد و بیرون رو چک کرد که چشمش به یه کاغذ و یه شاخه گل رز خورد خم شد و کاغذ و گل رو برداشت اطراف رو نگاه کرد و وارد خونه شد گل شدیدا بوی خوبی میداد و بخاطرش لبخندی زد رو مبل نشست نامه رو باز کرد با خوندن اون نامه هم تعجب کرد هم ترسید
متن نامه؛
چطوری عروسک کوچولو من از رگ کردن بهت نزدیک ترم هیچکس جز من نباید بهت نزدیک شه میام سراغت خیلی خیلی زود دلم خیلی برات تنگ شده واسه همین اون گل رو فرستادم
اون نامه بدون اسم بود ولی دختر خوب فهمید که کیه جونگ کوک کاغذ رو کنار گذاشت و به گل نگاهی کرد نمیدونست باید خوشحال باشه یا بترسه ولی اون هردو حس رو باهم داشت شاخه گل رو برداشت و دوباره بو کرد
سوفیا:فکر نمیکردم انقدر خوش سلیقه باشه
.....
یک ماه بعد
زمان خیلی دیر میگذشت نامه و گل های زیادی دریافت کرده بود دیگه نمیدونست گلارو کجا بزاره اون خوب میدونست سوفیا عاشق گل رزه پس چیزی جز اون واسش نمیبرد برا خودش گلارو آب میداد که در خونش به صدا در اومد فکر میکرد باز هم گل فرستاده براش ولی......
جلو تلویزیون نشسته بود داشت سریال میدید و در کنارش نودل میخورد تازه از حموم اومده بود و لباسشو با یه تاپ و شلوارک پشمالو خرسی عوض کرده بود همون موقع در خونش به صدا در اومد از چشمی نگاهی به بیرون کرد کسیو نمیدید در و باز کرد و بیرون رو چک کرد که چشمش به یه کاغذ و یه شاخه گل رز خورد خم شد و کاغذ و گل رو برداشت اطراف رو نگاه کرد و وارد خونه شد گل شدیدا بوی خوبی میداد و بخاطرش لبخندی زد رو مبل نشست نامه رو باز کرد با خوندن اون نامه هم تعجب کرد هم ترسید
متن نامه؛
چطوری عروسک کوچولو من از رگ کردن بهت نزدیک ترم هیچکس جز من نباید بهت نزدیک شه میام سراغت خیلی خیلی زود دلم خیلی برات تنگ شده واسه همین اون گل رو فرستادم
اون نامه بدون اسم بود ولی دختر خوب فهمید که کیه جونگ کوک کاغذ رو کنار گذاشت و به گل نگاهی کرد نمیدونست باید خوشحال باشه یا بترسه ولی اون هردو حس رو باهم داشت شاخه گل رو برداشت و دوباره بو کرد
سوفیا:فکر نمیکردم انقدر خوش سلیقه باشه
.....
یک ماه بعد
زمان خیلی دیر میگذشت نامه و گل های زیادی دریافت کرده بود دیگه نمیدونست گلارو کجا بزاره اون خوب میدونست سوفیا عاشق گل رزه پس چیزی جز اون واسش نمیبرد برا خودش گلارو آب میداد که در خونش به صدا در اومد فکر میکرد باز هم گل فرستاده براش ولی......
- ۶.۹k
- ۰۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط