part

#part22
دختر اخم کرد و دست به سینه وایساد
سوفیا:تو فرار کردی و منو بزور آوردی اینجا ولی من میخوام برگردم پیش مادرم نگرانم میشه
کوک:ولت نمیکنم کوچولو تازه پیدات کردم
سوفیا:چرا؟چرا اومدی دنبالم تو که منو قبول نداشتی
کوک:ولی من تو رو از همه بیشتر قبول داشتم
پسر روی کاناپه ای که دقیقا زیر اون پنجره بود نشست تقریبا لش کرده بود سوفیا نزدیک کوک شد و گفت
سوفیا:بگرد دنبال یکی دیگه من نیستم نمیتونم اینجا بمونم میفهمی بگرد دنبال یکی....
همون موقع حرفش با کوبیده شدن تو لیوان تو دیوار قطع شد و باعث شد بخوره زمین کوک با سردی تمام نزدیک سوفیا شد و جلوش زانو زد
کوک:یادت نره کی جلوت وایساده اینجا دیگه مثل بیمارستان نیست بخوای بهم زور بگی تو اینجا میمونی هیچ جا نمیری شده جنازتو اینجا نگه میدارم پس رو موخ من راه نرو میدونی اخلاقمو خانوم دکتر حق فرار کردن نداری همه چیزو باید اون بیرون فراموش کنی
دختر اشک تو چشماش حلقه زد همون موقع کوک لباش رو رو لبای دختر گذاشت و دستشو رو موهای دختر گذاشت با همراهی نکردن دختر کوک گازی از لبای سوفیا گرفت که مجبور شد همراهی کنه طولی نکشید کوک از دخترک جدا شد و وایساد
کوک:میزارم بیای از اتاق بیرون اما اول میایی اتاق من تا دلیل موندنت اینجا رو بگم
و بعد از اتاق بیرون رفت دختر سریع اشکاشو پاک کرد و بلند شد وایستاد و زیر لب گفت
سوفیا:مرتیکه روانی
طولی نکشید که یه خانوم نسبتا مسن وارد اتاق شد
سوفیا:بفرمایید
آجوما:دخترم ارباب گفتن ببرمت پیششون
پشت سر اون زن راه افتاد همینطور که می‌رفت فضای خونه رم نگاه میکرد واقعا زیبا و دلنشین بود مشخصه کوک سلیقه خوبی داره هربار از یه مسیر خفن تر رد میشد که بلاخره به یه در مشکی رسیدن
آجوما:بفرمایید تو
سوفیا وارد اتاق شد و همونجا هم وایستاد
کوک:چرا انقدر عقب وایستادی جوجه بیا جلو
دختر نزدیک میز رفت و جلوش وایستاد کوک کاغذایی که رو میز بود رو جمع کرد
دیدگاه ها (۰)

#part23کاغذایی که رو میز بود رو جمع کرد و عینکش رو در آورد ا...

شخصیت کوک و تهیونگ

#part21از سرکار داشت برمیگشت هوا امشب خنک بود و میتونست ساعت...

#part20جلو تلویزیون نشسته بود داشت سریال میدید و در کنارش نو...

سفید تر از برق :)(: سیاه تر از خاکستر p6

❣پارت دوم❣که یه خانم مسنی درو بازکرد گفت اجوما: سلام دخترم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط