چند پارتی
چند پارتی...
Jealous little one💞
Part3
کمی ذوق کردم و اون چیز خیالی که به بهونش انگشتم رو زدم به گردنش رو کنار انداختم و لیوان قهوه هارو جمع کردم و بردم پایین..بعد سریع برگشتم سر جام...دختره برگشت پیش تهیونگ...و لبخند و نیش بازش با دیدن رد رژ روی گردن تهیونگ محو شد..نگاهی به گردن تهیونگ کردم و بعد برگشت سمت من...منم از قصد لب هامو بهم کشیدم که قشنگ ببینه رنگ رژ روی لب من لا رنگ رژ روی لب تهیونگ یکیه...نفس نفس میزد.. بعد با حرص وسایلش رو جمع کرد و رفت...تهیونگ بهت زده به دختر خیره شد...بعد به من...منم سریع خودمو زدم به اون راه و شونه هامو بالا انداختم که یعنی مثلا اصلا نمیدونم چرا رفت...و دوباره با انرژی ویژه ای مشغول کارم شدم...این بار هنسفیریم رو هم در آوردم و گذاشتم توی گوشم و آنقدر سرگرم شدم که دور و اطرافم تار شد...
...
در شرکت باز شد و جیمین دوست تهیونگ وارد شد...جیمین متوجه شد که ماریا اصلا صداش رو نمیشنوه و اصلا متوجهش نشده...اونم شونه بالا انداخت و رفت سمت تهیونگ...
جیمین: چیکار میکنی خره...
تهیونگ: ببند دهنت رو...
جیمین: گوه نخور...با لیانا حرف زدی؟..نظرت چی بود؟
تهیونگ: دیونه بود انگار...
جیمین: چرا؟
تهیونگ:رفت دستشویی و بعدم با عصبانیت رفت..
جیمین یهو گردن تهیونگ رو دید...
جیمین: میبینم که مهر مالکیتش رو زده...
تهیونگ: ها؟..چی میگی؟
جیمین: تهیونگ خر خودتی...گردنت رو بوسیده...
تهیونگ: چی چرت و پرت میگی؟...ما قهوه خوردیم بعد رفت دستشویی و بعدم با عصبانیت رفت..ما وقت این کار هارو نداشتیم بعدم من هنوز اصلا دختره رو نمیشناختم...
جیمین: پس کی گردنت رو بوسیده...
تهیونگ: چی میگی بابا روانی...یهو چشمش از اینه قدی شرکت به گردنش میوفته سریع جلو میره و انگشتش رو روی رژ میکشه...رژ قرمز...اول نگاهی به انگشتش میکنه و بعد به ماریا خیره میشه...
تهیونگ: شیطون کوچولوی حسود...
تهیونگ از پشت به ماریا نزدیک میشه...ولی ماریا غرق در کارشه و با ذوق داره کارش رو انجام میده که یهو صندلیش میچرخه طرف مخالف و دقیقا نزدیک تهیونگ....آنقدر نزدیک که نفس گرم رئیسش رو به وضوح حس میکنه...تهیونگ قلب از این که به چشم های گشاد شده دختر و لب هاش گل افتادش خیره بشه به لب هاش نگاه میندازه بعد هنسفری رو از گوش دختر در میاره..دست دختر رو میاره بالا و به انگشت هاش خیره میشه و جای لب رو میبینه...بعد پوزخندی میزنه و انگشتش های دختر رو به گردن خودش میچسبونه...
تهیونگ: مچت رو گرفتم دختره شیطون...
(ادامه چون جا نشد توی کامنت ها)
Jealous little one💞
Part3
کمی ذوق کردم و اون چیز خیالی که به بهونش انگشتم رو زدم به گردنش رو کنار انداختم و لیوان قهوه هارو جمع کردم و بردم پایین..بعد سریع برگشتم سر جام...دختره برگشت پیش تهیونگ...و لبخند و نیش بازش با دیدن رد رژ روی گردن تهیونگ محو شد..نگاهی به گردن تهیونگ کردم و بعد برگشت سمت من...منم از قصد لب هامو بهم کشیدم که قشنگ ببینه رنگ رژ روی لب من لا رنگ رژ روی لب تهیونگ یکیه...نفس نفس میزد.. بعد با حرص وسایلش رو جمع کرد و رفت...تهیونگ بهت زده به دختر خیره شد...بعد به من...منم سریع خودمو زدم به اون راه و شونه هامو بالا انداختم که یعنی مثلا اصلا نمیدونم چرا رفت...و دوباره با انرژی ویژه ای مشغول کارم شدم...این بار هنسفیریم رو هم در آوردم و گذاشتم توی گوشم و آنقدر سرگرم شدم که دور و اطرافم تار شد...
...
در شرکت باز شد و جیمین دوست تهیونگ وارد شد...جیمین متوجه شد که ماریا اصلا صداش رو نمیشنوه و اصلا متوجهش نشده...اونم شونه بالا انداخت و رفت سمت تهیونگ...
جیمین: چیکار میکنی خره...
تهیونگ: ببند دهنت رو...
جیمین: گوه نخور...با لیانا حرف زدی؟..نظرت چی بود؟
تهیونگ: دیونه بود انگار...
جیمین: چرا؟
تهیونگ:رفت دستشویی و بعدم با عصبانیت رفت..
جیمین یهو گردن تهیونگ رو دید...
جیمین: میبینم که مهر مالکیتش رو زده...
تهیونگ: ها؟..چی میگی؟
جیمین: تهیونگ خر خودتی...گردنت رو بوسیده...
تهیونگ: چی چرت و پرت میگی؟...ما قهوه خوردیم بعد رفت دستشویی و بعدم با عصبانیت رفت..ما وقت این کار هارو نداشتیم بعدم من هنوز اصلا دختره رو نمیشناختم...
جیمین: پس کی گردنت رو بوسیده...
تهیونگ: چی میگی بابا روانی...یهو چشمش از اینه قدی شرکت به گردنش میوفته سریع جلو میره و انگشتش رو روی رژ میکشه...رژ قرمز...اول نگاهی به انگشتش میکنه و بعد به ماریا خیره میشه...
تهیونگ: شیطون کوچولوی حسود...
تهیونگ از پشت به ماریا نزدیک میشه...ولی ماریا غرق در کارشه و با ذوق داره کارش رو انجام میده که یهو صندلیش میچرخه طرف مخالف و دقیقا نزدیک تهیونگ....آنقدر نزدیک که نفس گرم رئیسش رو به وضوح حس میکنه...تهیونگ قلب از این که به چشم های گشاد شده دختر و لب هاش گل افتادش خیره بشه به لب هاش نگاه میندازه بعد هنسفری رو از گوش دختر در میاره..دست دختر رو میاره بالا و به انگشت هاش خیره میشه و جای لب رو میبینه...بعد پوزخندی میزنه و انگشتش های دختر رو به گردن خودش میچسبونه...
تهیونگ: مچت رو گرفتم دختره شیطون...
(ادامه چون جا نشد توی کامنت ها)
- ۶.۴k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط