Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#part_16


_خب میتونی چشمات رو باز کنی

اروم چشمام رو باز کردم
ریز ریز بهش نگاه کردم دیدم
لباساشو پوشیده بود

_ چته
+میگم جونگکوک
_چیه
+حوصلم حسابی سر رفته میشه ب..
_نه

حرصی با صدای بلند گفتم:

+چراا
_یواشتر کر شدم چته وحشی امروز خیلی کار دارم باشه برای یروز دیگه
+اخه خیلیه خب باشه مشکلی نیست.

حسابی خورده بود تو ذوقم اخه کار مهم تره یا من؟
چه حرفا میزنم
معلومه دیگه کارش، اصن من کیم

جونگکوک با چشمای تیزش ناراحتیمو شکار کرد
و لب زد

_امروز میرم شرکت سعی میکنم زود بیام، اگه وقت شد بهت زنگ میزنم بریم بیرون.. حوصله غر زدنای مادرمو ندارم!

دوباره جون گرفتم
با هیجان از در خارج شدمو حین رفتن خدافظی کردم

+اوم باشه فعلا بای
_دختره کله شـ.ق

از خدا تشکر کردم که میون این همه ادم بدجنس حداقل یه مادر شوهر خوب دارم.

(چندین ساعت بعد)

_الــو
+بله!
_ اماده شو الان میام دنبالت بریم بیرون باشه؟

+ جونگکوک تویی! باش الان!

گوشیو روی تخت پرت کردم
کراپ تاپ بنفش با یه روپوش مشکی و شلوار مشکی پوشیدم
و ارایش ملایمی کردم

55 لایک
دیدگاه ها (۳)

#Gentlemans_husband#part_17به سمت در به را افتادم درو با کلی...

#Gentlemans_husband#part_18_خوابم میادو خستم شرکت کلی کار ری...

#Gentlemans_husband#part_15+معلومه فکر کردی چون هفده سالمه ه...

#Gentlemans_husband#part_14حدود 20دقیقه توی حموم بودم  با هز...

"وقتی بدون اجازش رفتی بیرون"part¹ویو امیلیمکالمه ی تماس امیل...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_267همه باهم اهانی زمزم...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_271گوشیو کنار گذاشتم و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط