Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_23
از اون جایی که من عادت نداشتم کار بقیه رو بی جواب بزارم حرصی بهش نگاهی کردم.
شرط میبندم از شدت عصبانیت چشامو خو..ن گرفته بود!
با تمام قدرتم موهای خوش حالتشو توی دستام گرفتمو سرشو به سمت خودم کشیدم.
دهنمو زیاد که چه عرض کنم!
اندازه غار باز کردمو گ.ردن.شو
گ.از گرفتم یجوری حرصی گ.از میگرفتم که فکر کنم گرگا اینطوری گاز نمیگیرن!
صدای اخش بلند شد ولی چه فایده؟
از قدیم گفتن...
نمیدونم چی گفتن ولی خب به هرحال.
با هر بدبختی بود خودشو ازم جدا کرد
با چشمایی که فکر کردم هر لحظه قراره گریه کنن بهم زل زد.
منم مثل مجسمه همونجور
دست به سی//نه نگاش میکردم.
نگاشو ازم گرفتو شروع به اخ اخ کردن کرد
_دختره کله شق دیوونه... ببین چ بلایی سرم اورده خدای من.... سوز میده.... بنظرم خـ..ونـ.ی شده.. خدا لعـ..نتت کنه.
از کار خودم خیلی خیلی راضی بودم و بهش افتخارم میکردم.
+خب دیگه جونگکوک جون حواست باشه پاتو از گلیمت دراز تر نکنی که بلاهایی سرت میارما!
با عصبانیت نگاه تیزی به سمتم پرتاب کرد
نگاهمو زودی ازش گرفتم
چون میدونستم اگه بهش نگا کنم جامو خـ. یس میکنم.
سرمو اروم بردم زیر پتو
حتی از زیر پتو ام عصبانیتشو حس میکردم.
_لیلی حالا مونده به زندگی مشترکمون دارم برات میـ.. کشمت... میبینی! این که چیزی نیست زودی خوب میشه ولی یکاری باهات میکنم که تا اخر عمرت نقشو نگارش روت بمونه....
اینو گفتو حس کردم که اونطرفم دراز کشیده ولی به خودم زحمت ندادم نگاه کنم و خوابیدم
65 لایک
#part_23
از اون جایی که من عادت نداشتم کار بقیه رو بی جواب بزارم حرصی بهش نگاهی کردم.
شرط میبندم از شدت عصبانیت چشامو خو..ن گرفته بود!
با تمام قدرتم موهای خوش حالتشو توی دستام گرفتمو سرشو به سمت خودم کشیدم.
دهنمو زیاد که چه عرض کنم!
اندازه غار باز کردمو گ.ردن.شو
گ.از گرفتم یجوری حرصی گ.از میگرفتم که فکر کنم گرگا اینطوری گاز نمیگیرن!
صدای اخش بلند شد ولی چه فایده؟
از قدیم گفتن...
نمیدونم چی گفتن ولی خب به هرحال.
با هر بدبختی بود خودشو ازم جدا کرد
با چشمایی که فکر کردم هر لحظه قراره گریه کنن بهم زل زد.
منم مثل مجسمه همونجور
دست به سی//نه نگاش میکردم.
نگاشو ازم گرفتو شروع به اخ اخ کردن کرد
_دختره کله شق دیوونه... ببین چ بلایی سرم اورده خدای من.... سوز میده.... بنظرم خـ..ونـ.ی شده.. خدا لعـ..نتت کنه.
از کار خودم خیلی خیلی راضی بودم و بهش افتخارم میکردم.
+خب دیگه جونگکوک جون حواست باشه پاتو از گلیمت دراز تر نکنی که بلاهایی سرت میارما!
با عصبانیت نگاه تیزی به سمتم پرتاب کرد
نگاهمو زودی ازش گرفتم
چون میدونستم اگه بهش نگا کنم جامو خـ. یس میکنم.
سرمو اروم بردم زیر پتو
حتی از زیر پتو ام عصبانیتشو حس میکردم.
_لیلی حالا مونده به زندگی مشترکمون دارم برات میـ.. کشمت... میبینی! این که چیزی نیست زودی خوب میشه ولی یکاری باهات میکنم که تا اخر عمرت نقشو نگارش روت بمونه....
اینو گفتو حس کردم که اونطرفم دراز کشیده ولی به خودم زحمت ندادم نگاه کنم و خوابیدم
65 لایک
- ۱۳.۹k
- ۱۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط