تا خونه هایا بیهوش بود
تا خونه هایا بیهوش بود
وقتی که رسیدند تهیونگ باز هایا رو بغل کرد و به سمت خونه رفت
اونو گذاشت روی تخت و زنگ زد به دکتر خانوادگیشون
هایا آروم چشماش و باز کرد و با درد گفت
+خونریزی داری
_خوبم چیزی نشده
هایا با بغض گفت
+بزار برات پانسمان کنم
_نخیر شما میخابی از جات بلند نمیشی
تهیونگ کت روی لباسش و در آورد
هایا خواست بلند بشه که از درد کمرش نفسش توی سینش حبس شد
_خوبی(نگران)
همون لحظه بود که در خونه زده شد...
تهیونگ دوید سمت در خونه تا بازش کنه
_سلام دکتر همسرم حالش خوب نیست تروخدا یه کاری کنید (نگران)
*باشه باشه پسر جان آروم باش خودت دستت زخمیه چیکار کردی با خودتون؟
دکتر هایا رو معاینه کرد و روبه تهیونگ گفت
*پسرم ضربه ای که به کمر همسر خورده میتونه باعث ناباروری اون بشه اما اگه مراقبش باشی و از این پماد به کمرش بزنه شاید این اتفاق نیوفته اما وقتی خوب شد یه دکتر زنان بره بد نیست
_ممنون دکتر
*راستی خودتم مراقب باش دستت زخمی شده
_چشم دکتر شما مثل پدرم میمونید
*لطف داری پسرم من برم اتفاقی افتاد بازم زنگم بزن
_چشم ممنون که اومدید
*خدانگهدار
_خدانگهدار
تهیونگ بعد از این حرفش رفت حموم و آماده کرد تا دختر کوچولوش و ببره حمام
وان و پر از آب کرد...
دستش و زیر پای هایا انداخت و بغلش کرد دستش درد میکرد اما توجهی بهش نکرد
_خانم کوچولو نمیخوای بیدار بشی؟
آروم لباساش و در آورد بردش توی حموم و اروم گذاشتش توی وان حموم
هایا انگار شئ با ارزش بود براش
+من کجام؟
_خونه دورت. بگردم
+حالت خوبه؟
_من وقتی تو کنارم باشی حالم خوبه
+فکر کردم دیگه نمی بینمت
_قوربونت برم من
تهیونگ آروم روی موهای هایا شامپو ریخت شروع کرد با دستاش موهاش و بشوره...
بدن هایا رو هم شست و بغلش کرد و آورد بیرون
_دورت چشات بگردم یه لحظه بشین تا لباس تنت کنم
+کمرم خیلی درد میکنه
_الهی بمیرم من
تهیونگ سریع لباسی برداشت و تن هایا کرد پماد رو برداشت روبه هایا گفت
_دورت بگردم اینو باید به کمرت بزنم تا خوب بشی
هایا سرش و تکون داد که تهیونگ کمرش و روی انگشتش ریخت و اروم روی کمر هایا کشید
کارش تموم شد که دید صورت هایا از گریه خیسه
_چرا جوجه کوچولوی من داره گریه میکنه؟
+ک...ک..کمرم درد میکنه
_بمیرم برات میکشمش بخدا جنازشو برات میارم
+نههه
_چراا اون حرومی نباید نفس بکشه
+نکن تهیونگ خواهش میکنم
_باشه دردت به سرم بخواب
هایا دستش و روی شونه ی تهیونگ که زخم بود کشید و گفت
+ایکاش...به...من....شلیک...کرده ...بود
تهیونگ با بغض به هایا گفت
+فدای سرت بخواب دورت بگردم
بعد از چند دقیقه هایا خوابش برد
تهیونگ بغل هایا دراز کشید و چشماش و روی هم گذاشت....
هایا چشماش و اروم باز کرد...
نور خورشید چشماش و اذیت میکرد...
وقتی که رسیدند تهیونگ باز هایا رو بغل کرد و به سمت خونه رفت
اونو گذاشت روی تخت و زنگ زد به دکتر خانوادگیشون
هایا آروم چشماش و باز کرد و با درد گفت
+خونریزی داری
_خوبم چیزی نشده
هایا با بغض گفت
+بزار برات پانسمان کنم
_نخیر شما میخابی از جات بلند نمیشی
تهیونگ کت روی لباسش و در آورد
هایا خواست بلند بشه که از درد کمرش نفسش توی سینش حبس شد
_خوبی(نگران)
همون لحظه بود که در خونه زده شد...
تهیونگ دوید سمت در خونه تا بازش کنه
_سلام دکتر همسرم حالش خوب نیست تروخدا یه کاری کنید (نگران)
*باشه باشه پسر جان آروم باش خودت دستت زخمیه چیکار کردی با خودتون؟
دکتر هایا رو معاینه کرد و روبه تهیونگ گفت
*پسرم ضربه ای که به کمر همسر خورده میتونه باعث ناباروری اون بشه اما اگه مراقبش باشی و از این پماد به کمرش بزنه شاید این اتفاق نیوفته اما وقتی خوب شد یه دکتر زنان بره بد نیست
_ممنون دکتر
*راستی خودتم مراقب باش دستت زخمی شده
_چشم دکتر شما مثل پدرم میمونید
*لطف داری پسرم من برم اتفاقی افتاد بازم زنگم بزن
_چشم ممنون که اومدید
*خدانگهدار
_خدانگهدار
تهیونگ بعد از این حرفش رفت حموم و آماده کرد تا دختر کوچولوش و ببره حمام
وان و پر از آب کرد...
دستش و زیر پای هایا انداخت و بغلش کرد دستش درد میکرد اما توجهی بهش نکرد
_خانم کوچولو نمیخوای بیدار بشی؟
آروم لباساش و در آورد بردش توی حموم و اروم گذاشتش توی وان حموم
هایا انگار شئ با ارزش بود براش
+من کجام؟
_خونه دورت. بگردم
+حالت خوبه؟
_من وقتی تو کنارم باشی حالم خوبه
+فکر کردم دیگه نمی بینمت
_قوربونت برم من
تهیونگ آروم روی موهای هایا شامپو ریخت شروع کرد با دستاش موهاش و بشوره...
بدن هایا رو هم شست و بغلش کرد و آورد بیرون
_دورت چشات بگردم یه لحظه بشین تا لباس تنت کنم
+کمرم خیلی درد میکنه
_الهی بمیرم من
تهیونگ سریع لباسی برداشت و تن هایا کرد پماد رو برداشت روبه هایا گفت
_دورت بگردم اینو باید به کمرت بزنم تا خوب بشی
هایا سرش و تکون داد که تهیونگ کمرش و روی انگشتش ریخت و اروم روی کمر هایا کشید
کارش تموم شد که دید صورت هایا از گریه خیسه
_چرا جوجه کوچولوی من داره گریه میکنه؟
+ک...ک..کمرم درد میکنه
_بمیرم برات میکشمش بخدا جنازشو برات میارم
+نههه
_چراا اون حرومی نباید نفس بکشه
+نکن تهیونگ خواهش میکنم
_باشه دردت به سرم بخواب
هایا دستش و روی شونه ی تهیونگ که زخم بود کشید و گفت
+ایکاش...به...من....شلیک...کرده ...بود
تهیونگ با بغض به هایا گفت
+فدای سرت بخواب دورت بگردم
بعد از چند دقیقه هایا خوابش برد
تهیونگ بغل هایا دراز کشید و چشماش و روی هم گذاشت....
هایا چشماش و اروم باز کرد...
نور خورشید چشماش و اذیت میکرد...
- ۶.۲k
- ۲۵ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط