بگو که چیست گناهم
چو شمع سوخته هستم ولی اسیر نگاهت
تو بیخبر از دل من ، من آشنای تباهت
تو خنده میزنی آرام و من خراب و پریشان
یکی به فکر جدایی یکی نشسته به راهت
به شب پناه سپردم که ماه روی تو بینم
ولی چون ابر جدایی گرفته راه ، نبینم
دلم هنوز به یادت چو شمع روشن و گرم است
بگو که فاصله کم شد در انتظار نشینم
تو آرزوی محالم نشستهای سر راهم
نگاه خسته ی من بود و جادههای سیاهم
به هر کرانه رفتم نشان ز روی تو دیدم
بگو که راه کدام و بگو که چیست گناهم ؟
#سالار_عقیلی
#محمد_خوش_بین
تو بیخبر از دل من ، من آشنای تباهت
تو خنده میزنی آرام و من خراب و پریشان
یکی به فکر جدایی یکی نشسته به راهت
به شب پناه سپردم که ماه روی تو بینم
ولی چون ابر جدایی گرفته راه ، نبینم
دلم هنوز به یادت چو شمع روشن و گرم است
بگو که فاصله کم شد در انتظار نشینم
تو آرزوی محالم نشستهای سر راهم
نگاه خسته ی من بود و جادههای سیاهم
به هر کرانه رفتم نشان ز روی تو دیدم
بگو که راه کدام و بگو که چیست گناهم ؟
#سالار_عقیلی
#محمد_خوش_بین
- ۱.۲k
- ۱۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط