عاااااه گلبم
عاااااه گلبم🥀
خدایی جمله زیبایی بود💃🏻
من یکی بهم بگه از روی چشمات میفهمم داری میخندی همونجا غش میکنم😔😂
اینم دوتا پارت برای امروز تا الان👀
#رمان_مافیایی
#اسباب_بازی_من
"ندا"
روی مبل نشسته بود و باهاش و انداخته انداخته بود روی پاهاش..
اینکه با این قد هیکل آب نبات چوبی توی دهنش بود...
واقعا خنده دار..
خیلی جلوی خودم و گرفته بودم که نخندم..
دستاش و باز کرده بود و گذاشته بود روی پشتیه مبل..
در باز شد و یه پرستار اومد داخل..
سزار_كم من الوقت سوف يستغرق الأمر حتى تتعافى هذه الفتاة بشكل كامل؟
«معنی:چقدر طول میکشه تا به طور کامل بهبود پیدا کنه..؟»
پرستار سوزن و از توی دستم در آورد که بخار سوزشش یه صدای هیس مانند از دهنم در رفت..
سزار_اهدأ..
«معنی:اروم»
پرستار یه لبخند زد و به سمته پنجره ایی که پشت سزار بود رفت تا پرده رو کنار بزنه...
ولی خب به نظر میرسید قصدش چیز دیگه ایی بود..
پرستار_يجب أن يكون رفاقك تحت المراقبة حتى الغد. إلى ذلك الحين، إن كان لديك أي عمل، فأنا في خدمتك.
«معنی:همرهتون باید تا فردا تحت نظر باشه..
تا اون موقع اگر کاری داشتین من در خدمتم..»
کاش عربی بلد بودم..
خیلی دلم میخواد بفهمم چی میگن..
پرستار دوباره یه لبخند به سزار زد و رفت بیرون..
با تعجب به سزار نگاه کردم و گفتم..
_واقعا بدت نیومد؟؟رفتاراش خیلی چندش بود!!!
یه نگاه عجیب غریب به من کرد و گفت..
سزار_من فعلا از یه چیز دیگه خوشم اومده..
با حرفش دهنم بسته شد...
سرم و انداختم پایین و حرف نزدم...
سزار_گونه هات شبیه انار شده..
ها؟!
دستم و گذاشتم روی لپ هام..
با این حرکتم یه نیشخند که انگار از سر رضایت بود زد..
_به چی میخندی؟؟؟؟
سزار_خنده؟
من کی خندیدم؟!
_دروغگو!!!لبت تکون نمیخوره...از چشمات میفهمم داری میخندی!!!!
با این حرفم انگار بهش شوک برقی وارد کردن..
رفته بود توی فکر...
سزار_چی گفتی؟ یه بار دیگه بگو....
_چـ..چیو؟؟؟
یهویی از جاش بلند شد و از اتاق رفت بیرون..
ها؟
خدایی جمله زیبایی بود💃🏻
من یکی بهم بگه از روی چشمات میفهمم داری میخندی همونجا غش میکنم😔😂
اینم دوتا پارت برای امروز تا الان👀
#رمان_مافیایی
#اسباب_بازی_من
"ندا"
روی مبل نشسته بود و باهاش و انداخته انداخته بود روی پاهاش..
اینکه با این قد هیکل آب نبات چوبی توی دهنش بود...
واقعا خنده دار..
خیلی جلوی خودم و گرفته بودم که نخندم..
دستاش و باز کرده بود و گذاشته بود روی پشتیه مبل..
در باز شد و یه پرستار اومد داخل..
سزار_كم من الوقت سوف يستغرق الأمر حتى تتعافى هذه الفتاة بشكل كامل؟
«معنی:چقدر طول میکشه تا به طور کامل بهبود پیدا کنه..؟»
پرستار سوزن و از توی دستم در آورد که بخار سوزشش یه صدای هیس مانند از دهنم در رفت..
سزار_اهدأ..
«معنی:اروم»
پرستار یه لبخند زد و به سمته پنجره ایی که پشت سزار بود رفت تا پرده رو کنار بزنه...
ولی خب به نظر میرسید قصدش چیز دیگه ایی بود..
پرستار_يجب أن يكون رفاقك تحت المراقبة حتى الغد. إلى ذلك الحين، إن كان لديك أي عمل، فأنا في خدمتك.
«معنی:همرهتون باید تا فردا تحت نظر باشه..
تا اون موقع اگر کاری داشتین من در خدمتم..»
کاش عربی بلد بودم..
خیلی دلم میخواد بفهمم چی میگن..
پرستار دوباره یه لبخند به سزار زد و رفت بیرون..
با تعجب به سزار نگاه کردم و گفتم..
_واقعا بدت نیومد؟؟رفتاراش خیلی چندش بود!!!
یه نگاه عجیب غریب به من کرد و گفت..
سزار_من فعلا از یه چیز دیگه خوشم اومده..
با حرفش دهنم بسته شد...
سرم و انداختم پایین و حرف نزدم...
سزار_گونه هات شبیه انار شده..
ها؟!
دستم و گذاشتم روی لپ هام..
با این حرکتم یه نیشخند که انگار از سر رضایت بود زد..
_به چی میخندی؟؟؟؟
سزار_خنده؟
من کی خندیدم؟!
_دروغگو!!!لبت تکون نمیخوره...از چشمات میفهمم داری میخندی!!!!
با این حرفم انگار بهش شوک برقی وارد کردن..
رفته بود توی فکر...
سزار_چی گفتی؟ یه بار دیگه بگو....
_چـ..چیو؟؟؟
یهویی از جاش بلند شد و از اتاق رفت بیرون..
ها؟
- ۱.۱k
- ۰۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط