وای😂😂
مدال اسکول ترین کاپل هم میرسه به ارون و سوفیا...
زد برید 😂🤦🏻♀️
#رمان_مافیایی
"ارون"
_انا اینا رو چجوری تو میسابی؟
به آنا که داشت لکه های خون و پاک میکرد نگاه کردم.
خیلی دختر لطیفیه و روحیشم خیلی آرومه..
من نمیدونم این چجوری میاد جسد اینا رو پاکسازی میکنه..
از اینم باید ترسید بخدا..
انا_ها؟اها...چیزه..نم...نمیدونم..(خجالتیه)
عجب..
اون موقع که سزار به ندا گفت بره آهنگ بخونه واقعا باید به سزار آفرین میگفتم..
دختره رو یه جور دست به سر کرد راه رفتن از اونجارو برام باز کرد..
بعد از اینکه ندا رفت تا آهنگ بخونه من و گراهام و سوفیا رفتیم طبقه ی بالا سراغ ابوالنهار..
داشت با یه مافیای کره ایی مواد مخدر معامله میکرد..
احتمالا می خواست با این پول این معامله یه سری تجهیزات بخره تا بتونه نقشش و پیش ببره..
و خب..
ما حق کشتنش و تا وقتی سزار بیاد نداشتیم..
تقریبا یه ۱۰ دقیقه آیی بود که فکر کنم پشت ستون ها قایم شده بودیم که سزار اومد..
ینی این از جن هم بد تره..
نفهمیدیم کی اومد..
کی شلیک کرد..
عین شبح میمونه لامصب..
و اره..
این شد که این بَل بَشو ها شروع شد..
ولی در مورد ندا..
واقعا امیدوارم چیزیش نشه وگرنه سزار واقعا میزاره در کو*ن هممون..
رفتم کنار سوفیا..
_خب پیشی جونم دیگه چه خبر..؟
سوفیا به حرف برگشت سمتم و چاقو ایی که دستش بود و گذاشت زیر گلوم..
_عاه باشـ-اخ...
چاقو شو آورد بالا که دیدم خونیه..
واقعا زد برید گلومو..
دیوانه..
به گلوم داخل آینه نگاه کردم..
دختره روانی نصف گلوم خش انداخت خون داره فوران میزنه..
هعی..
مام عاشق چه آدمی شدیم..
مدال اسکول ترین کاپل هم میرسه به ارون و سوفیا...
زد برید 😂🤦🏻♀️
#رمان_مافیایی
"ارون"
_انا اینا رو چجوری تو میسابی؟
به آنا که داشت لکه های خون و پاک میکرد نگاه کردم.
خیلی دختر لطیفیه و روحیشم خیلی آرومه..
من نمیدونم این چجوری میاد جسد اینا رو پاکسازی میکنه..
از اینم باید ترسید بخدا..
انا_ها؟اها...چیزه..نم...نمیدونم..(خجالتیه)
عجب..
اون موقع که سزار به ندا گفت بره آهنگ بخونه واقعا باید به سزار آفرین میگفتم..
دختره رو یه جور دست به سر کرد راه رفتن از اونجارو برام باز کرد..
بعد از اینکه ندا رفت تا آهنگ بخونه من و گراهام و سوفیا رفتیم طبقه ی بالا سراغ ابوالنهار..
داشت با یه مافیای کره ایی مواد مخدر معامله میکرد..
احتمالا می خواست با این پول این معامله یه سری تجهیزات بخره تا بتونه نقشش و پیش ببره..
و خب..
ما حق کشتنش و تا وقتی سزار بیاد نداشتیم..
تقریبا یه ۱۰ دقیقه آیی بود که فکر کنم پشت ستون ها قایم شده بودیم که سزار اومد..
ینی این از جن هم بد تره..
نفهمیدیم کی اومد..
کی شلیک کرد..
عین شبح میمونه لامصب..
و اره..
این شد که این بَل بَشو ها شروع شد..
ولی در مورد ندا..
واقعا امیدوارم چیزیش نشه وگرنه سزار واقعا میزاره در کو*ن هممون..
رفتم کنار سوفیا..
_خب پیشی جونم دیگه چه خبر..؟
سوفیا به حرف برگشت سمتم و چاقو ایی که دستش بود و گذاشت زیر گلوم..
_عاه باشـ-اخ...
چاقو شو آورد بالا که دیدم خونیه..
واقعا زد برید گلومو..
دیوانه..
به گلوم داخل آینه نگاه کردم..
دختره روانی نصف گلوم خش انداخت خون داره فوران میزنه..
هعی..
مام عاشق چه آدمی شدیم..
- ۲.۱k
- ۱۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط