Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#part_26



نمیدونم چقد گذشت که با صدای زنگ گوشیم از جا پریدم
شماره ناشناس بود!

+بله؟
_ سلام دخترم خوبی؟

به محض شنیدن صدای مهربونش فهمیدم کیه مادر شوهر گلم بود اونم چه شوهری

+سلام ممنون حال شما چطوره خاله؟
_قربونت بهترم  نمیگی یه زنگی به این مادر شوهرمم بزنم هوم؟ نمیگی ببینم مرده زندست کجاست؟
+چی بگم خاله ببخشید یکم درگیرم خودتون بهتر میدونین چی میگم
_مشکلی نیست داشتم شوخی می کردم.
جونگکوک چطوره چیکار میکنین؟
+ جونگکوک هم خوبه رفته شرکت.
_بسلامتی..

بعد کمی صحبت کردن گفت:

_مادر؟
+جانم خاله؟
_یکم تو این مدت هوای جونگکوک رو داشته باش..
+حتما ولی نکنه اتفاقی افتاده خاله؟
_اتفاق بد که نه ولی خب یک سری اتفاقات افتاده...

با مکثی طولانی بالاخره ادامه داد

_ بنظرم بهتره تو بدونی چون تو زنشی حق داری به هر حال

بی اندازه کنجکاو شدم
یعنی چی میخواد بهم بگه؟
صدامو جدی کردمو گفتم:

+گوش میدم خاله

اهم اهمی کردو ادامه داد..

_دختری ارشیا بهش علاقه داشت بهش خیا..نت کرده میشناسی دیگه؟ ویکتوریا  تا جایی که میدونم فقط به خاطر پول جونگکوک رو میخواست حتی قرص هم میخورد که بار*دار نشه! ازش خوشم نمیومد..
چون این چیزارو میدونستم ولی جونگکوک حرفمو باور نمیکرد!
واقعا دیوونش بود  انگار جدیدن یونگی بهش گفته
(یونگی رفیق جونگکوکه)
گفتم که بدونی
الان از لحاظ روحی زیاد خوب نیس یکم باهاش را بیا مادر
میدونم وحـ..ـشی بازی درمیاره هرچی باشه یه عمر براش مادری کردم ولی فشار روشه عاشق شده عاشقی که به عشقش نرسیده.. حسابی شرمندتم دخترم میدونم نباید اینارو هی بهت بگم
هرچی باشه زنشی و شاید این حرفا برات خوشایند نباشه! ولی چه بهتر که بدونی.

+چشم خاله حواسم بهش هست مشکلی نداره شما چرا شرمنده؟
_ممنونم عزیزم مزاحمت نمیشم مراقب خودتو مهربونیات باش.

واقعا گاهی کنار مهربونیش کم میاوردم
به هیچ وجع مادر شوهر بازی در نمیاورد اون سه روزی هم که پیششون بودم مثل یه رفیق بود برام.
اوایل همش حس میکردم زندگیم رو نابود کردن
اونارو مقصر میدونستم مقصر بدبختیام
ولی هرچی بیشتر فکر میکردم متوجه میشدم که نه اینطور نیست!
باعثو بانی همه بدبختیام بابام بود... خیلی با خودم کلنجار رفتم تا باور کنم این حقیقت تلخو
اخه کی فکرشو میکرد پدری که اونطور دوستم داشت منو بفروشه؟ دروغ چرا!
کار خانواده جونگکوک هم خوب نبود.
اینکه یه دخترو بخرن و بر خلاف علاقش به عقد پسرشون در بیارن.. چرا من؟ مگه چی
داشتم؟ فقط میخاستن زندگیمو زهر کنن؟
مطمئنم یه جای این جریانات میلنگه
امیدوارم دیر یا زود بفهمم جریان چیه.

70 لایک
دیدگاه ها (۴)

#Gentlemans_husband#part_27صدامو نازک کردمو لب زدم: +چشم خدا...

#Gentlemans_husband#part_28_باشه باشه ولی نمیتونستی خودتو کن...

#Gentlemans_husband#part_25_اِوا خاک به سرم پسرم گ.ردنت.ون چ...

#Gentlemans_husband#part_24صبح با غر غرای جونگکوک از خواب بی...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_186لعـ.نت بهت جونگکوک با...

دوست پسر دمدمی مزاج

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط