Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_27
صدامو نازک کردمو لب زدم:
+چشم خدافظ
گوشیو قطع کردم و کنار چونم زدم کمی تو فکر فرو رفتم
یعنی چی! الان اون دختره به جونگکوک خیا..نت کرده؟؟
نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت
ولی ته ته دلم یه حس خوشحالی داشتم که پای شخصی به زندگیش باز نیست
لیلی چی میگی؟؟؟
به خودم تشر زدم و خمیازه ای کشیدم
به خودم اومدم دیدم روی میز خوابم برده بوده
از کنار میز کنار اومدم به سمت دستشویی رفتم
میدونم که میدونین دستشویی محل فکر کردن هر انسان سالمیه!
خیلی راحت نشستمو به افق خیره شدم دستامو حالت متفکرانه بهم گره زده بودمو تو افکارم غرق بودم
«ویوجونگکوک»
کل شرکت کب**ودیو دیده بودن
حس عجیبی داشتم؛
بیشتر کارمندا بهم تیکه مینداختن ولی عجیبه که این موضوع عصبانیم نمیکرد!
از همه بیشتر رفیقم یونگی..
خیلی بهم طعنه میزد و همه کنایه هاش نسبت به من بود
عجیب بود اون دختر با همه ی کاراش منو ت.. ح.ر..یک میکرد.
با اینکه بهش علاقه خاصی نداشتم
اما کاراش حتی حرف زدنش دیوونه کننده بود. یه لوندی خاصی توی حرکاتش بود.
صدای در اومد
+بفرمایید
_ببخشید خواستم برگه هارو امضاء کنین الانه که بیان رئیس جون
+باشه بیا جلو
_باش رئیس جون میبینم هنوز جای کب**ودی هست رئیس جون!
+یونگی باز شروع نکن.. بیا دیگه
حتی زره ای به حرفم توجه نکردو به افق خیره
شد
_ تعجب میکنم خو تو که با ویکتوریا بهم زدی فقط مونده لیلی یعنی...
_به زندگی شخصی من چیکار داری کره خر؟
_عجب پس بهش علاقه پیدا کردی بزنم به تخته.؟؟
_مگه کشکه که دستی دستی علاقه مند بشم؟
خودتم بهتر میدونی من اینقدر راحت به کسی علاقه مند نمیشم
زنمه میفهمی عادیه این کارا..
من گـ.وه بخورم به همچین ادمایی علاقه مند بشم
این دختره لیلی ام از اون فرصت طلباس همشون از جنس همن
از همشون متنفرم
70 لایک
#part_27
صدامو نازک کردمو لب زدم:
+چشم خدافظ
گوشیو قطع کردم و کنار چونم زدم کمی تو فکر فرو رفتم
یعنی چی! الان اون دختره به جونگکوک خیا..نت کرده؟؟
نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت
ولی ته ته دلم یه حس خوشحالی داشتم که پای شخصی به زندگیش باز نیست
لیلی چی میگی؟؟؟
به خودم تشر زدم و خمیازه ای کشیدم
به خودم اومدم دیدم روی میز خوابم برده بوده
از کنار میز کنار اومدم به سمت دستشویی رفتم
میدونم که میدونین دستشویی محل فکر کردن هر انسان سالمیه!
خیلی راحت نشستمو به افق خیره شدم دستامو حالت متفکرانه بهم گره زده بودمو تو افکارم غرق بودم
«ویوجونگکوک»
کل شرکت کب**ودیو دیده بودن
حس عجیبی داشتم؛
بیشتر کارمندا بهم تیکه مینداختن ولی عجیبه که این موضوع عصبانیم نمیکرد!
از همه بیشتر رفیقم یونگی..
خیلی بهم طعنه میزد و همه کنایه هاش نسبت به من بود
عجیب بود اون دختر با همه ی کاراش منو ت.. ح.ر..یک میکرد.
با اینکه بهش علاقه خاصی نداشتم
اما کاراش حتی حرف زدنش دیوونه کننده بود. یه لوندی خاصی توی حرکاتش بود.
صدای در اومد
+بفرمایید
_ببخشید خواستم برگه هارو امضاء کنین الانه که بیان رئیس جون
+باشه بیا جلو
_باش رئیس جون میبینم هنوز جای کب**ودی هست رئیس جون!
+یونگی باز شروع نکن.. بیا دیگه
حتی زره ای به حرفم توجه نکردو به افق خیره
شد
_ تعجب میکنم خو تو که با ویکتوریا بهم زدی فقط مونده لیلی یعنی...
_به زندگی شخصی من چیکار داری کره خر؟
_عجب پس بهش علاقه پیدا کردی بزنم به تخته.؟؟
_مگه کشکه که دستی دستی علاقه مند بشم؟
خودتم بهتر میدونی من اینقدر راحت به کسی علاقه مند نمیشم
زنمه میفهمی عادیه این کارا..
من گـ.وه بخورم به همچین ادمایی علاقه مند بشم
این دختره لیلی ام از اون فرصت طلباس همشون از جنس همن
از همشون متنفرم
70 لایک
- ۱۸.۰k
- ۱۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط