Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#part_108


_جونگکوک برم شیرینیا همراه دست گلو بیارم؟ یادمون رفت بیاریم

_سلین میاره بیا بریم
_سلین؟
_خدمتکاره

اهانی گفتم و همراهش وارد خونه شدیم
همینکه وارد شدیم با مادر جونگکوک روبه رو شدیم.
سریع سمت جونگکوک اومدو بغلش کرد.
چون جونگکوک بلند بود مادر شوهر عزیز مجبور بود روی نوک پا بایسته!
با گریه ازش جدا شدو صورتشو قاب گرفتو
بو/سش کرد
و با صدایی سرشار از بغض لب زدم

_سلام جونگکوک خوش اومدی فدات شم نمیدونی چقد دلم برای پسر نازنینم تنگ شده بود.

جونگکوک لبخندی بهش زدو پیشونیش
رو بو//سید

_سلام به روی ماهت مامان خانوم

مادر جونگکوک که تازه چشمش به من افتاده بود با لبخند گرمی سمتم اومدو بغلم کرد،
یکم گذشت
لـب زدم

_سلام مادر
_سلام قربونت برم

منم به رسم ادب پیشونیشون رو بوسیدم
دست به دستش سمت پذیرایی بزرگی حرکت کردیم
با دیدن پدر جونگکوک که روی صندلی نشسته بود
نفس عمیقی کشیدم و گفتم

_سلام پدر جان

پدر جونگکوک که انگار تازه متوجه ما شده بود
لبخندی زدو از جاش بلند شد.

150 لایک
دیدگاه ها (۴)

#Gentlemans_husband#part_109_سلام عروس زیبالبخندی که حس میکن...

#Gentlemans_husband#part_110_بفرمایید خانوم اینم از اتاق شما...

#Gentlemans_husband#part_107توی فکر بودم و داشتم فکر میکردم ...

#Gentlemans_husband#part_106_بله؟ _سلام جونگکوک گرسنمه.. میت...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_211تکونش دادمو اروم زمزم...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_205_کجا؟ دختریه سلیطهفشا...

کوک بعد کار های شرکت با جیمین به سمت خونه ام رفتیم .وقتی رسی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط