Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_106
_بله؟
_سلام جونگکوک
گرسنمه.. میتونی سفارش بدی؟
_باشه
باشه ای گفتمو گوشیو قطع کردم
بعد از 5 دقیقه صدای پیامک گوشیم اومد
از طرف جونگکوک بود که میگفت
بیست دقیقه دیگه پیتزام میرسه
یکم خودم رو مشغول کردم که بالاخره صدای زنگ در اومد
درو باز کردم و پیتزا رو گرفتم
پیتزا رو روی میز گذاشتمو دو لپی شروع کردم به خوردن
نوشابه ای زدم روشو اخیشی گفتم.
ظرفارو ریختم توی ظرف شویی و گذاشتم بعدا بشورم
سمت اتاقم رفتم
خودم رو روی تخت انداختم
تصمیم نداشتم بخوابم
ولی خیلی زود چشمام گرم شد.
(چند ساعت بعد)
نمیدونم چقدر خوابیدم که.. با حس دستی روی موهام اروم چشمامو باز کردم
با چهره جونگکوک روبه رو شدم
خمیازه ای کشیدم
_ سلام! تو کی اومدی؟
_سلام ده دیقه ای میشه
بلند شو بلند شو کمکم اماده شیمو بریم
نگاهی به ساعت انداختم که ساعت شیش رو نشون مداد.
سریع از تخت پایین پریدم پایین.
وارد دستشویی شدم و دست رومو شستم.
وقتی بیرون اومدم جونگکوک نبود
حتما داره اماده میشه!
سریع ست مجلسی پوشیدم (اسلاید دوم)
موهامو بالا بستم.
نه وقت و نه حوصله ارایش رو نداشتم پس تنها به زدن یه رژ راضی شدم.
برای تکمیل تیپم ی کیف برداشتم.. و نگاهی از توی ایینه به خودم انداختم
اگه از خودم تعریف نکنم حیف میشه!
عجب جیگری شدم لامصب..
چمدونم رو برداشتمو زدم بیرون.
جونگکوک هم زمان با من بیرون اومد
با یه نگاه برندازم کرد.. و لبخندی کنج لبش نشست.. مثل اینکه مورد پسندش بوده!
لباسی هم که تن جونگکوک بود(اسلاید سوم)
خیلی عضلاتشو میکرد تو چشم ادم و خب من خیلی گیلی گیلی شده بود(اکلیلی منظورشه)
پا به پای هم از خونه خاج شدیمو درو قفل کردیم
سمت صندوق عقب ماشین رفتیم
جونگکوک چمدون هارو داخل ماشین گذاشتو
پشت فرمون نشست
و حرکت کردیم
150 لایک
#part_106
_بله؟
_سلام جونگکوک
گرسنمه.. میتونی سفارش بدی؟
_باشه
باشه ای گفتمو گوشیو قطع کردم
بعد از 5 دقیقه صدای پیامک گوشیم اومد
از طرف جونگکوک بود که میگفت
بیست دقیقه دیگه پیتزام میرسه
یکم خودم رو مشغول کردم که بالاخره صدای زنگ در اومد
درو باز کردم و پیتزا رو گرفتم
پیتزا رو روی میز گذاشتمو دو لپی شروع کردم به خوردن
نوشابه ای زدم روشو اخیشی گفتم.
ظرفارو ریختم توی ظرف شویی و گذاشتم بعدا بشورم
سمت اتاقم رفتم
خودم رو روی تخت انداختم
تصمیم نداشتم بخوابم
ولی خیلی زود چشمام گرم شد.
(چند ساعت بعد)
نمیدونم چقدر خوابیدم که.. با حس دستی روی موهام اروم چشمامو باز کردم
با چهره جونگکوک روبه رو شدم
خمیازه ای کشیدم
_ سلام! تو کی اومدی؟
_سلام ده دیقه ای میشه
بلند شو بلند شو کمکم اماده شیمو بریم
نگاهی به ساعت انداختم که ساعت شیش رو نشون مداد.
سریع از تخت پایین پریدم پایین.
وارد دستشویی شدم و دست رومو شستم.
وقتی بیرون اومدم جونگکوک نبود
حتما داره اماده میشه!
سریع ست مجلسی پوشیدم (اسلاید دوم)
موهامو بالا بستم.
نه وقت و نه حوصله ارایش رو نداشتم پس تنها به زدن یه رژ راضی شدم.
برای تکمیل تیپم ی کیف برداشتم.. و نگاهی از توی ایینه به خودم انداختم
اگه از خودم تعریف نکنم حیف میشه!
عجب جیگری شدم لامصب..
چمدونم رو برداشتمو زدم بیرون.
جونگکوک هم زمان با من بیرون اومد
با یه نگاه برندازم کرد.. و لبخندی کنج لبش نشست.. مثل اینکه مورد پسندش بوده!
لباسی هم که تن جونگکوک بود(اسلاید سوم)
خیلی عضلاتشو میکرد تو چشم ادم و خب من خیلی گیلی گیلی شده بود(اکلیلی منظورشه)
پا به پای هم از خونه خاج شدیمو درو قفل کردیم
سمت صندوق عقب ماشین رفتیم
جونگکوک چمدون هارو داخل ماشین گذاشتو
پشت فرمون نشست
و حرکت کردیم
150 لایک
- ۲۰.۱k
- ۱۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط