#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_263
در ضمن فهمیدم توی این پوشاکی کار میکنه..
پس بگو به همین دلیل قبول کرده بهم توی انتخاب لباس کمک کنه!!!
دست بردم سمت یه لباس مسخره
و جلوی لیسا گرفته
+وای اینو!!! چقد بهت میاااااد
با دیدن لباس پقی زد زیر خنده
بالاخره کاری کردم به خنده بیاد!
_سرویس کردی منو بی شـ.عور
تک خنده ای کردم و لباسی که چشممو گرفته بود برداشتم
الان تقریبا سه دست انتخاب کرده بودم و من میدونم بالاخره شوهرمو ورشکست میکنم!
خب خب
قرار شد بریم لباسارو پرو کنیم ببینیم اصن اندازه ما هستن یا نه
با لیسا سمت اتاق پرو رفتیم
هرکدوم رو میپوشیدم یه ایراد ازش میگرفت و بهم میگفت که خوب نیست..
اخرین دست رو برداشتمو پوشیدم
از اتاق بیرون اومدم کنارش یه دوری زدم
'چطوره؟
کمی بهش نگاه کردو تک ابرویی بالا انداخت
_عالیه دختر!! حسابی بهت میاد
دستامو بهم کوبیدم
+عالیههه، همینو میخرم
(چند مین بعد)
دیگه ساعت تقریبا نزدیکای 2 ظهر بود و داشتم از شدت گرسنگی زمینو گاز میزدم
لیسا گفت شیفت کارش تمومه و
باهم از اون پاساژ بزرگ زدیم بیرون
همینکه زدیم بیرون گوشیم زنگ خورد
با فکر ایکنه شاید جونگکوک یا نامجون باشن رو به لیسا گفتم
+میشه لطف کنی حواست به لباسام باشه؟ من یه تلفن دارم، شرمنده.
_باشه
به سمتی حرکت کردم.
حدسم درست بود
جونگکوک زنگ زده بود
تا خواستم شماره اش رو بگیرم خودش دوباره زنگ زد
230 لایک
#season_Third
#part_263
در ضمن فهمیدم توی این پوشاکی کار میکنه..
پس بگو به همین دلیل قبول کرده بهم توی انتخاب لباس کمک کنه!!!
دست بردم سمت یه لباس مسخره
و جلوی لیسا گرفته
+وای اینو!!! چقد بهت میاااااد
با دیدن لباس پقی زد زیر خنده
بالاخره کاری کردم به خنده بیاد!
_سرویس کردی منو بی شـ.عور
تک خنده ای کردم و لباسی که چشممو گرفته بود برداشتم
الان تقریبا سه دست انتخاب کرده بودم و من میدونم بالاخره شوهرمو ورشکست میکنم!
خب خب
قرار شد بریم لباسارو پرو کنیم ببینیم اصن اندازه ما هستن یا نه
با لیسا سمت اتاق پرو رفتیم
هرکدوم رو میپوشیدم یه ایراد ازش میگرفت و بهم میگفت که خوب نیست..
اخرین دست رو برداشتمو پوشیدم
از اتاق بیرون اومدم کنارش یه دوری زدم
'چطوره؟
کمی بهش نگاه کردو تک ابرویی بالا انداخت
_عالیه دختر!! حسابی بهت میاد
دستامو بهم کوبیدم
+عالیههه، همینو میخرم
(چند مین بعد)
دیگه ساعت تقریبا نزدیکای 2 ظهر بود و داشتم از شدت گرسنگی زمینو گاز میزدم
لیسا گفت شیفت کارش تمومه و
باهم از اون پاساژ بزرگ زدیم بیرون
همینکه زدیم بیرون گوشیم زنگ خورد
با فکر ایکنه شاید جونگکوک یا نامجون باشن رو به لیسا گفتم
+میشه لطف کنی حواست به لباسام باشه؟ من یه تلفن دارم، شرمنده.
_باشه
به سمتی حرکت کردم.
حدسم درست بود
جونگکوک زنگ زده بود
تا خواستم شماره اش رو بگیرم خودش دوباره زنگ زد
230 لایک
- ۱۳.۱k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط