#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_264


+بله؟
_لیلی کجایی؟
+بیرون پاساژ شما کجایید؟
_توی ماشین نشستیم
یه لحظه! وایسا...
دیدمت، اره دارم میبینمت
میخوای چیکار کنی مگه نمیای بریم؟
+به نامجون بگو تونستم باهاش را.بطه کوچیکی برقرار کنم.
ولی باید حداقل یه هفته دو هفته ای بگذره تا بهم اعتماد کنه الکی که نمیشه به یه دختر رندوم توی مغازه اعتماد کرد!
_گوشی روی بلند گوئه خودش میشنوه

یکم باهاشون صحبت کردم
قرار شد یجوری لیسا رو راضی کنم بریم باهم غذا بخوریم
خریدارو از لیسا گرفتم و سریع دادم دست جونگکوک و نامجون
قرار شد اونا هم با فاصله از ما دنبالمون بیان
سمت ماشینش حرکت کردیم

صندلی جلو نشستم و کمربندمو بستم
اونم نشستو کمربندشو بست و حرکت کردیم
رو بهش گفتم

+تو که نمیخای با سرعت حرکت کنی نه؟
_دوست داری سرعتو بالا ببرم؟
+نه دستت درد نکنه

تک خنده ای کردو باشه ای گفت

+البته که علاقه داشتم ولی شوهرم اینقدر تند میروند که الان شده فوبیام..

چشماش گرد شدو بهم زل زد

_نبابا ازدواج کردی؟؟

دستامو به هم گره دادم

+چیه بهم نمیاد؟
_نه اصلا! کم کم فکر میکنم دارم ترشیده میشم
+تو که هم خوشگیو هم تحصیل کرده اخلاقتم که خوبه
چرا ازدواج نکردی؟
_بختمو بستن حتما!

خندید و ادامه داد
یه غمی توی صداش بود.

_فعلا همینطوری موندم رو دست خانواده
+اها همینجوری الکی اره؟  میخوای منو خر کنی؟؟
_بیخیال این بحث چی میخوای بخوریم حالا؟

سعی کردم بیشتر سوال پیچش نکنم چون معلوم بود علاقه ای نداره..
وبهم اعتماد کامل نداره نمیاد سفره دلشو برام باز کنه که..

+نمیدونم شاید پاستا خیلی وقته نخوردم یا شایدم لازانیا..
_خوبه یه اهنگم بزارم تا برسیم

بلوتوث ماشین رو به گوشیش وصل کرد و اهنگی گذاشت
تا رسیدن به مقصد کمی با هم صحبت کردیم
نامجون و جونگکوک هم داشتن با احتیاط دنبالمون میومدن
وقتی رسیدیم به روستوران، هردو پیاده شدیم و سمت میزی که ازقبل توی ماشین رزرو کرده بودیم رفتیم
چند مین بعد گارسونی با مِنو سمتمون اومد و منو رو جلومون گذاشت

230 لایک