Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_74
فیلم به جاهای ترسناک رسیده بود
از استرس دستامو بهم فشار میدادم
وونا رو نگم اصلا
از رنگ روش معلوم بود تو خودش ریـ.ده
جنه داشت توی خواب به دختره نزدیکو نزدیک تر میشد.
همینکه خواست با دست و ناخن های سه متریش صورت دختره رو قاب کنه
یهو صدای مضحک گوشی وونا به صدا در اومد
همانا زنگ خوردنگوشی وونای همانا به افق پرتاب شدن منو وونا
هردو باهم جیغ بفنشی کشیدیمو قلبمون رو گرفتیم
جونگکوک خیلی ریلکس بهمون زل زده بود
بیچاره پفیلا رو لــ/بش ثابت مونده بود
جونگکوک_چتونه؟ یه تلفنه دیگه
چی چیو تلفنه؟ قلبم رفت!!! وای قلبممم
سری به عنوان تاسف تکون دادو نگاهشو به تلویزیون دوخت
رو کردم به وونا
د برو جواب بده این گوشیتو
عر.ق روی پشینیش رو پاک کردو
گوشیشو روی مبل کناری برداش و جواب داد
بعد از چند مین قطعش کردو دوباره کنارمون نشست.
همونطور که پفیلا توی دهنم میزاشتم گفتم
کی بود؟
_کی میخاست باشه؟ ننم بود
یونگی_ وونا! لطف کن با مادر زنم درست صحبت کنا.. ممنون
وونا_خب خب باز خوبه هیچی نشده اینجور حرف میزنی شاید دیدی شوتت کردن تو افق
یونگی خواست چیزی بگه که گفتم:
وونا چی گفت حالا
_هیچی گفتن کجاییو کی میای چمیدونم ی خبر ندادی اینجا نگرانیم
اخی بمیرم خب یه خبر میدادی بهشون
_یادم رفت..
راستی لیلی ترو واسه ناهار خونمون دعوت کردن اصرار کردن که حتما بیای... میای دیگه؟
اره اره حتما چرا نیام؟
چشمم به جونگکوک افتاد
معلومه هم ناراحته و هم عصبانی
چیشد مگه؟
رو کردم بهش گفتم
125 لایک
#part_74
فیلم به جاهای ترسناک رسیده بود
از استرس دستامو بهم فشار میدادم
وونا رو نگم اصلا
از رنگ روش معلوم بود تو خودش ریـ.ده
جنه داشت توی خواب به دختره نزدیکو نزدیک تر میشد.
همینکه خواست با دست و ناخن های سه متریش صورت دختره رو قاب کنه
یهو صدای مضحک گوشی وونا به صدا در اومد
همانا زنگ خوردنگوشی وونای همانا به افق پرتاب شدن منو وونا
هردو باهم جیغ بفنشی کشیدیمو قلبمون رو گرفتیم
جونگکوک خیلی ریلکس بهمون زل زده بود
بیچاره پفیلا رو لــ/بش ثابت مونده بود
جونگکوک_چتونه؟ یه تلفنه دیگه
چی چیو تلفنه؟ قلبم رفت!!! وای قلبممم
سری به عنوان تاسف تکون دادو نگاهشو به تلویزیون دوخت
رو کردم به وونا
د برو جواب بده این گوشیتو
عر.ق روی پشینیش رو پاک کردو
گوشیشو روی مبل کناری برداش و جواب داد
بعد از چند مین قطعش کردو دوباره کنارمون نشست.
همونطور که پفیلا توی دهنم میزاشتم گفتم
کی بود؟
_کی میخاست باشه؟ ننم بود
یونگی_ وونا! لطف کن با مادر زنم درست صحبت کنا.. ممنون
وونا_خب خب باز خوبه هیچی نشده اینجور حرف میزنی شاید دیدی شوتت کردن تو افق
یونگی خواست چیزی بگه که گفتم:
وونا چی گفت حالا
_هیچی گفتن کجاییو کی میای چمیدونم ی خبر ندادی اینجا نگرانیم
اخی بمیرم خب یه خبر میدادی بهشون
_یادم رفت..
راستی لیلی ترو واسه ناهار خونمون دعوت کردن اصرار کردن که حتما بیای... میای دیگه؟
اره اره حتما چرا نیام؟
چشمم به جونگکوک افتاد
معلومه هم ناراحته و هم عصبانی
چیشد مگه؟
رو کردم بهش گفتم
125 لایک
- ۲۴.۷k
- ۰۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط