Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#part_73


یونگی خودشو واسه وونا لوس میکرد ووناهم
عین اسکلا دماغشو ناز میکرد.
اوق چندشا
جونگکوک کنار گوشم پچ زد

_لوس بشم ناز کشیدن بلدی خانوم کوچولو؟

یکم ازش فاصله گرفتمو:

+هروقت به زبونت یاد دادی روزی یه لقب رو من نزاره اوکی ناز کشیدنم بلدم

ازش فاصله گرفتمو سمت اشپزخونه رفتم ظرفا تو سینک ریخته بودن
اول صورتم که ماستی شده بودو شستم و بعد
دستکشامو دست کردمو ظرفارو شستم

(چند مین بعد)

+جونگکوک کجا موندی پس؟
_اومدم اومدم چرا صداتو بردی تو سرت؟
+کجاست پس این فلشت!
_بیا اینطرف
+باشه

چشم غره ای نثارم کردو در کشو رو باز کرد.
در کمال تعجب دقیقا همونجایی که پنجاه بار گشتم فلشو بیرون اوردو سمتم گرفت

_بیا بگیر... دنبال فیل میگشتی احیانا؟

جوابی بهش ندادم و هردو باهم سمت طبقه پایین رفتیم
فلشو روی تلویزیون گذاشتم و پفیلا هایی که یونگی رفته بود گرفته بودو توی ظرفی بزرگ ریختم
و روی عسلی گذاشتم
از اول فیلم معلوم بود چقدر ترسناکه
وونا که اینو دید جیغ خفه ای کشیدو گفت

_وای وای اینکه ترسناکه من میترسم یه فیلم دیگه بزارین.

وونا از بچگی از فیلم ترسناک میترسید ولی همیشه مجبورش میکردم باهام تماشا کنه.

یونگی_نترس فدات شم من هستم اونقدرا هم ترسناک نیست اروم باش حالا

اره جون عمت ترسناک نیست حالا میبینیم یونگی
دیگه حرفی بینمون ردو بدل نشد و در سکوت به فیلم خیره شده بودیم
که

120 لایک
دیدگاه ها (۲۹)

#Gentlemans_husband#part_74فیلم به جاهای ترسناک رسیده بوداز ...

#Gentlemans_husband#part_75 جونگکوک من فردا میرم باشه؟ _جونگ...

#Gentlemans_husband#part_72ازونجایی که از مادر بزرگوارم دقیق...

#Gentlemans_husband#part_71خودمو تو ایینه نگاه کردم وقتی متو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط