مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

من آن هیولایی هستم که انسان ها مرا فرشته می‌بینند.
ولی هیولایی ام که حتی شیطان از روبه رو شدن با من میلرزد
اما دشمنانم
در آخرین لحظات زندگیشون در دم واپسین
تنها چهره ام را می‌بینند چهره هیولایی من...
چشمانی که در چشمانشان فرو می‌رود
پوسته استخوان خونه چربی را میدرن
قربانیانم نامم نهانده‌اند
هیولا، کفرآمیز، خدای جنگ، ترس اهریمن
صد هزار سال است
سفری در جست‌وجوی هیولایی بزرگ ترو قوی تر از خودم میگردم
حریفی که بتواند مرگ را به من هدیه دهد
تا شاید این زندگیه ابدی را به پایان برسانم
اما هرچه میگردم...
هیچکس نیست
جهان از آن ضعفاست
حتی شیطان
که هرشب در قالب نوزادی چندش آور
چنان زشت که گویی از شکم گاو زاده شده
بر بالینم می‌آید
میلرزد و فرار می‌کند
او مرا به رویایی می‌کشد
که از آن میترسم : دخترکی که روزی دوستش داشتم
اما در آن رویا وقتی دستم را به سویش دراز میکنم
تنها دسته شمشیرم را می‌فشارم
خالی...
سرد...
بی معنا...
از خواب میپرم
نوزاد را پرت میکنم
و دوباره را می‌افتم
کشتن برایم بازی ای کودکانه است
اما...
آن رویا
آن دخترک...
تنها هیولایی است که از آن میترسم
و من هنوز در جستجوی مرگی هستم که هرگز نمی‌آید


کفرآمیز
جستجوگر بیهودهٔ مرگ
دیدگاه ها (۰)

ابر سویهٔ هستی سوز در آن حرم خالی از حَرمتکه فلک بر محور نا ...

خون آگین خویشتناینجا در تالار شکستهٔ اینه هامن با چشمان خودم...

وداع شوالیه تاریکباشد پا پس میکشمنه از ترس که از احترام به ژ...

کفرآمیز اسیر در تئاتر خونمن هرگز نمیخوابمچرا که هربار پلک بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط