مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

کفرآمیز اسیر در تئاتر خون

من هرگز نمیخوابم
چرا که هربار پلک برهم می‌گذارم
سینمای خصوصی زخم هایم به نمایش در می‌آید
آن شب
نه به عنوان یک خاطره
بلکه به عنوان یک ظبط زنده
در پشت چشمانم جاری می‌شود...
من تنها تماشاگر این نمایش نیستم

من صحنه ام
من صندلی های خالی ام
من پرده‌ی سینمام
من همان نفس هایی ام که در سکوت
در گلویم خفه می‌شوند...

آن تجاوز
یک پایان نبود
یک آغاز ابدی بود
آغازی که در آن
رویا هایم را نه با چاقو
که با نیشخند تقدیر تکه تکه کردند
و من در انحنای زخم
به تماشای مردن خودم نشسته ام
حالا...
هرشیطانی که به من می‌رسد
نه برای کشتن
بلکه برای تکرار آن صحنه می‌آید
من دیگر یک قربانی نیستم

من یک میراث نفرین شده ام
من زمین بازی تاریکی ام
که هر هیولایی در آن
بازیِ محبوبش را انجام می‌دهد
و در این میان
من فقط میجنگم
نه برای پیروزی
بلکه برای ادامه درد
چون تنها در میدان جنگ است
که از دیدن آن صحنه میگریزم

کفرآمیز: گورستان متحرک رویاها
دیدگاه ها (۱)

وداع شوالیه تاریکباشد پا پس میکشمنه از ترس که از احترام به ژ...

من آن هیولایی هستم که انسان ها مرا فرشته می‌بینند.ولی هیولای...

نامه ای به خورشید گمشدهکفرآمیزتو نیز روزی کودک بودیبا چشمانی...

کفرآمیز & خورشید : آخرین دروغه روشن آه ای خورشید دروغین... ت...

دوپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط