مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

ابر سویهٔ هستی سوز

در آن حرم خالی از حَرمت
که فلک بر محور نا آنی می‌چرخد
سایه ای نه از جنس عدم که از تبار پس از عدم
بر زین روان اَشِلانگِ زمان می‌تازد
هدف؟ نه یافتن که اَنفِکاک یافتهٔ نایافته است
سفر او تیغ سردی است بر رگ امکان
تا زهر چرایی را در شریان های هستن جاری سازد
اورا معطل ذات خوانند
موجودی که وجودش
پارادوکس نفیِ خویشتن است
در آینهٔ بی ژرفای کائنات
نگاهش...
سوراخ سوزنی است
در پارچهٔ فضا زمان که از آن
هیچ می‌چکد

در باب روح تاریک
این عبارت سطحی نگریِ کودکانه ای است
او خود امکان محال بودن است
سحابهٔ سیاهی که منطق را بلعیده
و بر قبر علیت پایکوبی می‌کند
حرفه او
حفاری در گورستان مفاهیمِ از پیش مرده است
تا قارچ سمی شک مطلق را بر زبان هستی برویاند
جهان برای او
گورستانی است بی حَشر
اجساد معنا بر تخت های زبان آرمیده‌اند
و او با انگشتانی از جنس فراموشی
چشم های بازشان را می‌بندند
سکوت او
پتکی است بر جمجمهٔ ادراک
و هر صدا
انعکاس مرگ خویشتن است
در تالار اینهٔ نفس

و در این ورطه بی کفت
هراس انگیز
بی صدای تپنده‌ی اوست
آنجا که هست و نیست
در هم آغوشیِ وهم آلودی
یک دیگر را باطل می‌کنند
وجودش پرسشی است
که پرسشگر را پیشاپیش بلعیده
زخمی است که زخم بین را نابود ساخته
هرکه در چشمانش آن دو پنجرهٔ مسدود جست‌وجو کند
خویشتن را تنها در قاب تباهیِ خود فراموشی می‌یابد
حقیقتی که چون موریانه
بنیاد من را می‌جود و بر جایش تهی می‌نشاند


کفرآمیز : سحابهٔ لای تنهاییِ نَفی
ایثارگر نفی در محراب بی خدایِ کائنات
دیدگاه ها (۶)

خون آگین خویشتناینجا در تالار شکستهٔ اینه هامن با چشمان خودم...

پس روی نهاییدر آن سکوت سنگینی که پیش از آفرینش کلمه خوابیده ...

من آن هیولایی هستم که انسان ها مرا فرشته می‌بینند.ولی هیولای...

وداع شوالیه تاریکباشد پا پس میکشمنه از ترس که از احترام به ژ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط