#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_218


+ توت فرنگی با کارامل
_باشه

اینو گفتو رفت
بعد حدود چندین دقیقه انتظار بالاخره اومد
بستنبمو دستم داد و خودشم شروع کرد به خوردن بستنیش

وقتی هردو بستنی هارو خوردیم
نگاهی به ساعت انداختم ساعت یک ظهر رو نشون میداد

+ ساعت یک شد
_جدی؟؟
+اره
_زمان چقدر دیر میگذره... بریم یه ناهارم بخوریم بعد بریم خونه؟
+امروز چت شده انگار خیلی شنگولی(خوشحالی)!؟

خندید

_شنگول؟حاضرم قسم بخورم توی ماهتهتم عروسیه عشق زندگیم سینگلهههه

خندیدم

+ ولی دلم به حالش میسوزه لییا بیچاره چه گناهی کرده که باید گیر تویه گاو پلشت بیوفته؟

با یه چشم غره رو ازم میگیره

_عه اینجوریاست اره؟ باشه

سرعتو بالا  بردو پشت سر هم لایی میگرفت
توی اون شلوغی هر اتفاقی امکان داشت بیوفته و به علاوه اینکه تازه تا حلقم بستنی کوفت کرده بودم
کم کم داشت حالم‌و بد میکرد... زدم به بازوش

+باااشههه باشههه ببخشید وایسااا الان پلیس ماشینتو تخته میکنه... وایسااا نامجونننن

سرعتو پایین اوردو شروع کرد به رانندگی کردن به شیوه انسان

+خدا چیکارت نکنه نامجون خیلی بدی

بلند خندید.. چه خوش خنده شده؟
بعد از حدود سی دقیقه رانندگی جلوی یه رستوران غذای سنتی توقف کرد
اخ از همین الان دلم ضعف رفت برای خوردن یه غذای خوشمزه..
خواستم پیاده شم که با یاداوری لباسام برگشتم جای اولم

200 لایک
دیدگاه ها (۷)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_219+لباسام چی؟ _بیا بیرو...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_220چند قدمی در ایستادمنم...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_217بعد از چند دقیقه سرعت...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_216یعنی بعد اینکه ماشین ...

سناریو؛دو پارتی باجیویو نویسنده؛ ات دو ساله که با باجی تو را...

#شب_خاص. ‌. Part 29ویو تهکوک•ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط