Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_216


یعنی بعد اینکه ماشین رو پارک کردیم یه راست از همون در وارد حیاط کوچولو و بعد خونه میشیم
خلاصه جونم براتون بگه که کنار در کوچولیه پارکینگ منتظر موندم نامجون بیرون بیاد و در ورودیو قفل کنه
چند مین بعد آواز خان بیرون اومدو کلید انداخت توی در
بعد اینکه قفلش کرد و خواست بیاد
ظاهرمو ترسیده نشون دادمو با نفس نفس زنان سمتش رفتم
با دیدن قیافم نگران شدو بازومو گرفت

_لبلی چی شدی؟ چرا رنگت پریده؟
+ن.. نا.. نامجون.. ماشین.. ماشینت؛!
_چیی؟؟؟ ماشینم چیی؟؟

حقیقتا از ری اکشنش جا خوردم.. اینقدر حساس بود؟

+یکی دزدیده نیست... نیست

واییی کشید و سمت پارکنیگ دوید
اخ بمیرم برات مرد که اینجور ترسیدی
پشت سرش رفتم
دیدم داره ماشینشو نگاه میکنه و انگار داره مطمئن میشه سالمه
سمتش رفتم

+اقای کیم نامجون در چه حاله؟

مردمک چشماش از شدت حرص داشت کوچیک کوچیک تر میشد
دماغمو گرفتم و با حالت چندشی رو بهش گفتم

+وای.. نامجون بوی سوختگی نمیاد؟ انگار یکی داره از شدت حرص زیاد ماتـ..هتش اتیش میگیره.

دستمو پس زدو به ماشین اشاره کرد

_بیا بشین کاری نکن همینجا ردیف دندناتو خورد کنم..

ریز خندیدم.
نشستم صندلی شاگرد و سویچ انداختم روی صندلیش 

داشت تا جایی که میتونست گاز میداد
و منم میدونم فقط برای حرصی کردن منه!
بنظرتون واکنش عاقلانه به این موضوع چیه؟
قطعا بی توجهی
اصلا به سرعت بالا اهمیت نمیدادم و ناخن هامو نگاه میکردم

200 لایک
دیدگاه ها (۱۱)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_217بعد از چند دقیقه سرعت...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_218+ توت فرنگی با کارامل...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_215دستامو به هم کوبیدم+ا...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_214دختریه بیچاره چه حالی...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_232_سلام عزیزم صبحتون بخ...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_188دوباره صدای جونگکوک ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط