شعری از احساسات بی اسم ات

«شعری» از احساسات بی اسم ات:

نمی‌دونم دقیقاً چی شده
فقط یه چیزایی عوض شده
مثلاً وقتی نگات می‌کنم
یه چیزی توی قلبم قلقلک می‌شه.
نه اونجوری که بخوام بگم عاشق شدم...
نه، یه جورِ دیگه‌ست.
یه جور عجیب... نرم... ترسناک.

هر بار که می‌خندی
اون لبخند بزرگت
که وقتی از موج‌سواری برمی‌گردی، روی لبات می‌شینه
یه چیزی توی من می‌لرزه.
وقتی موهات خیسن
وقتی از کنارم رد می‌شی
وقتی بمی می‌پره بغلت و تو می‌خندی
انگار یه لحظه‌ی کوتاه، دلم جا می‌مونه.

بعضی شبا
تو رو می‌بینم که توی نور چراغای زردِ ساحل
کنار مینی‌بار وایسادی
یه لیوان توی دستته
و چشمات برق می‌زنن...
و من نمی‌تونم چشمامو بردارم.

نمی‌خوام بفهمم این حس چیه
نمی‌خوام اسمشو بدونم
چون اگه بدونم، دیگه نمی‌تونم قایمش کنم.
و من... همیشه قایم می‌کنم.
حتی وقتی قلبم از تو پر شده.
دیدگاه ها (۵)

پاک شده بودP9۱۰ روز از اون روز گذشته بود و امروز برنامه‌ی صخ...

p11هوا توی سئول هنوز بوی بارون می‌داد، پنجره‌های بلند سالن ج...

p10دو هفته گذشته بود و پای کوک تقریباً خوب شده بود، اما هنوز...

مهم

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۱

...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط