برای او part : 25
کریسی ۳۰ ساله بود و صاحب شعبه های کوچکی از باشگاههای ورزشی زنانه ریچل ۲۶ ساله بود و معلم مهد کودک ویولنت به عنوان بچه ی گروه محسوب میشد اما آنها هرگز با او مثل یک کودک رفتار نکرده و کاری نکرده بودند که او احساس بدی داشته باشد در حال حاظر با تمامی اتفاقات زندگیش ویولنت بیشتر از هر چیزی قدردان حمایت آنها بود
+ هنوزم سعی دارم تا بتونم سر از احساسم در بیارم رفتن جیمی به جورایی همه چیز رو عوض کرد
ریچل محکم گفت
÷ تو باید به خانوادت بگی این حق اوناست که درباره ی جیمی بدونن
کریسی چینی بر بینی خود انداخت
= اما این جوری اونا قبل اینکه ویولنت تصمیم بگیره که میخواد چی کار کنه دخالت میکنن اگه اون بخواد که بچه رو به یکی دیگه بده چی؟ منظورم اینه که خب این راه منطقی تره به سمت ویولنت برگشت
= تو هنوز دانشجویی خانواده های مستحق زیادی هستن که پدر و مادرهای فوق العاده ای خواهند بود
ریچل سر خود را تکان داد
÷ ویولنت این کارو نمیکنه در ضمن خانواده اش حق دارن که بدونن
به ویولنت نگاه کرد
÷ گفته بودی که جیمی به برادر داره ؟
+ اره پارک جیمین
ریچل گفت : ÷ بفرما شاید اون بخواد بخشی از زندگیه برادرزاده اش باشه
کریسی گفت : = یعنی به پسر قراره بچه ی ویولنت رو بزرگ کنه ؟ من این طور فکر نمیکنم
ویولنت تصدیق کرد
+ من هیچ وقت به این فکر نکردم که بچم رو به فرزند خوندگی بدم اصلا زمانی برای فکر کردن نداشت یک لحظه نوشته ی روی پلاستیک را خوانده و لحظه ی بعد جیمین نیز خبر دار شده بود اما مشکلی نیست برادر جیمی از این بچه خبر داره و اون میخواد که ما با هم ازدواج کنیم اولش مطمئن نبودم که موافقت کنم، اما الان مطمئنم برا همین الان ما با هم نامزدیم
به حلقه ی الماس فکر کرد ایا باید آن را میاورد و به دوستانش نشان میداد ؟ آیا باید تازه متوجه شد که دوستانش جوری به او خیره شده اند که انگار او به یک گورخر تبدیل شده است فکر کرده بود که اعلام حاملگیش به اندازه ی کافی آنها را شکه کرده است اما ظاهرا این یکی بدتر بود چشمانشان گشاد شده و دهانشان باز مانده بود
کریسی اول خود را جمع کرد
= شاید باید از اول شروع کنی
ویولنت درباره ی اینکه تست حاملگی را در دفتر جیمین انجام داده به آنها توضیح داد و گفت که بعد از آن چه اتفاقی افتاده است اما درباره ی قرض خانواده اش چیزی به آنها نگفت این چیزی نبود که ویولنت دلش بخواهد آن را با دیگران در میان بگذارد
او درباره ی واکنش جیمین و خواستگاری او صحبت کرد و با اینکه داشت ماجرا را تعریف میکرد هنوز هم باورش برای خودش هم سخت بود
کریسی پرسید : = دیوونه شدی ؟
و سپس از ترس تکانی خورد
= ببخشید نمیخواستم اینقدر محکم و خشن بگم ولی واقعا دیوونه شدی ؟
ریچل سر خود را تکان داد
÷ هر جور که نگاه کنی این راه منطقیه جیمین داره کاری رو میکنه برادرش اگه زنده بود اون کار رو میکرد اخم کرد
سلام به همگی پارت جدید پست شد لطفا حمایت کنید روح نباشید با روح بودن چی بهتون میرسه یه لایک و کامنت بزارید چیزی از تون کم نمیشه
دوستان که حمایت نمیکنن و روح هستن انفالو کنن من نیازی به فالور روح ندارم پس انفالو کنید حتما
+ هنوزم سعی دارم تا بتونم سر از احساسم در بیارم رفتن جیمی به جورایی همه چیز رو عوض کرد
ریچل محکم گفت
÷ تو باید به خانوادت بگی این حق اوناست که درباره ی جیمی بدونن
کریسی چینی بر بینی خود انداخت
= اما این جوری اونا قبل اینکه ویولنت تصمیم بگیره که میخواد چی کار کنه دخالت میکنن اگه اون بخواد که بچه رو به یکی دیگه بده چی؟ منظورم اینه که خب این راه منطقی تره به سمت ویولنت برگشت
= تو هنوز دانشجویی خانواده های مستحق زیادی هستن که پدر و مادرهای فوق العاده ای خواهند بود
ریچل سر خود را تکان داد
÷ ویولنت این کارو نمیکنه در ضمن خانواده اش حق دارن که بدونن
به ویولنت نگاه کرد
÷ گفته بودی که جیمی به برادر داره ؟
+ اره پارک جیمین
ریچل گفت : ÷ بفرما شاید اون بخواد بخشی از زندگیه برادرزاده اش باشه
کریسی گفت : = یعنی به پسر قراره بچه ی ویولنت رو بزرگ کنه ؟ من این طور فکر نمیکنم
ویولنت تصدیق کرد
+ من هیچ وقت به این فکر نکردم که بچم رو به فرزند خوندگی بدم اصلا زمانی برای فکر کردن نداشت یک لحظه نوشته ی روی پلاستیک را خوانده و لحظه ی بعد جیمین نیز خبر دار شده بود اما مشکلی نیست برادر جیمی از این بچه خبر داره و اون میخواد که ما با هم ازدواج کنیم اولش مطمئن نبودم که موافقت کنم، اما الان مطمئنم برا همین الان ما با هم نامزدیم
به حلقه ی الماس فکر کرد ایا باید آن را میاورد و به دوستانش نشان میداد ؟ آیا باید تازه متوجه شد که دوستانش جوری به او خیره شده اند که انگار او به یک گورخر تبدیل شده است فکر کرده بود که اعلام حاملگیش به اندازه ی کافی آنها را شکه کرده است اما ظاهرا این یکی بدتر بود چشمانشان گشاد شده و دهانشان باز مانده بود
کریسی اول خود را جمع کرد
= شاید باید از اول شروع کنی
ویولنت درباره ی اینکه تست حاملگی را در دفتر جیمین انجام داده به آنها توضیح داد و گفت که بعد از آن چه اتفاقی افتاده است اما درباره ی قرض خانواده اش چیزی به آنها نگفت این چیزی نبود که ویولنت دلش بخواهد آن را با دیگران در میان بگذارد
او درباره ی واکنش جیمین و خواستگاری او صحبت کرد و با اینکه داشت ماجرا را تعریف میکرد هنوز هم باورش برای خودش هم سخت بود
کریسی پرسید : = دیوونه شدی ؟
و سپس از ترس تکانی خورد
= ببخشید نمیخواستم اینقدر محکم و خشن بگم ولی واقعا دیوونه شدی ؟
ریچل سر خود را تکان داد
÷ هر جور که نگاه کنی این راه منطقیه جیمین داره کاری رو میکنه برادرش اگه زنده بود اون کار رو میکرد اخم کرد
سلام به همگی پارت جدید پست شد لطفا حمایت کنید روح نباشید با روح بودن چی بهتون میرسه یه لایک و کامنت بزارید چیزی از تون کم نمیشه
دوستان که حمایت نمیکنن و روح هستن انفالو کنن من نیازی به فالور روح ندارم پس انفالو کنید حتما
- ۶.۳k
- ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط