برای او part : 27
که ویولنت عصبی و دستیاچه است و خودش هم تصدیق میکرد که شرایط غیر عادی بود
ویولنت گفت : + شما در همه ی موارد واقعا نشون دادین که چقدر خوب هستین قول میدم که خودمم در این مورد بهتر بشم فقط به به کم زمان نیاز دارم
جیمین گفت : _ هر دومون به زمان احتیاج داریم برا همینه که اومدیم بیرون تا با هم شام بخوریم و بشینیم منطقی صحبت کنیم و تصمیم بگیریم که من کی قراره با خانوادت ملاقات کنم و ما قراره چی بهشون بگیم
ویولنت سر خود را تکان داد
جیمین با خود اندیشید که ویولنت آدم حساسی است از دفترش او را زیر نظر گرفته بود به نظر میآمد کارش را خوب بلد است کاترین هم آن را تصدیق کرده بود و جیمین متعجب بود که او چه چیزی در برادرش دیده است
و بعد از آن نیز دوباره احساس گناه به او دست داده بود احساس گناه درباره ی اتفاقی که برای جیمی افتاده بود و احساس گناه درباره ی بدست آوردن چیزی که برادرش آن را از دست داده بود دوست دختر و بچه اش چیزی که اگر جیمی زنده بود آن را درک نمیکرد البته که اگر او زنده بود هیچ کدام از این اتفاق ها رخ نمیداد
جیمین به خود یاد اوری که خودش ویولنت را نمیخواهد و فقط دارد کار درست را انجام میدهد اما با این حال، احساس تاسف میکرد و ارزو میکرد که کاش جیمی زنده بود و خودش با ویولنت ازدواج میکرد
در رستوان کلید ماشینش را به ملازم داده و ماشین را دور زد و دست خود را بر پشت ویولنت نهاد و او را به درون رستوران هدایت کرد در انجا نام خود را به میزبان داده و آنها میزی ساکت در گوشه ی رستوران را به آن دو اختصاص دادند
ویولنت هنگامی که پشت به محل اصلی رستوران نشست با لبخندی گفت
+ این جا خیلی خوشگله البته دربارش شنیده بودم ولی هیچ وقت اینجا غذا نخوردم
چینی بر بینی خود انداخت
+ ما زیاد بیرون غذا نمیخوریم و اگه با دوستامم بخوایم بریم بیرون بیشتر برای ناهار میریم
ویولنت منو را از پیشخدمت گرفت و جیمین نیز دست خود را بالا آورد تا منوی خود را بگیرد اما متوجه شد که مرد جوان اصلا به او توجهی نمیکند
به جایش به نظر به وسیله ی ویولنت هیپنوتیزم شده بود و تازه هنگامی که پیشخدمت آنها را ترک کرد او به ویولنت نگریست واقعا نگریست
جوری که دیگران به او مینگریستند به عنوان یک زن جوان نه دختری که با برادرش قرار میگذاشت
با شگفتی اندیشید که او زیبا است پوستش نرم و مهتابی بود و چشمانش آبی تیره بلندی موهای مشکی از شانه هایش هم پایین تر بود. برجستگی های بدنش پر بوده و به یاد میاورد که او کمر باریکی دارد
بدن ویولنت توجهش را به خود جلب کرده و بدنش اتوماتیک وار به آن پاسخ داد گرما و تحریک شدن ناگهانیش حیرت زده اش کرد چه مرگش بود؟ امکان نداشت که بینشان اتفاقی بیافتد او دوست دختر برادرش و حامله بود واقعا چه مرگش شده بود ؟
بر منو تمرکز کرده و سعی کرد که این افکار را از ذهن خود بیرون بریزد با این حال همچنان احساس گرما میکرد ویولنت کسی بود که فقط به کمک او نیاز داشت او قرار بود برایش مانند یک خواهر باشد یک خواهر خیلی جوان امکان نداشت که چیزی بینشان اتفاق بیافتد
متاسفانه قول و قرارشان به یادش آمد و با فکر اینکه دو سال بود که با کسی نبوده دو سال بسیار طولانی اما با این حال فکر خیانت کردن هم خوش آیند نبود
ویولنت در حال خواندن منو پرسید
+ همشون خوب به نظر میان غذایی هست که پیشنهاد بدی ؟
انها درباره ی منو صحبت کرده و سفارش خود را دادند و سپس جیمین بر پشتی صندلی خود تکیه داد
_ یه چند تا کاغذ هست که میخوام یه نگاهی بهشون بندازی در اونها مستقیم اصل مطلب آورده شده و همه اون چیزایی که قبلا در بارشون صحبت کردیم بچه نام خانوادگی پارک رو میگیره و براش یک حساب باز خواهد شد و همینطور به درآمد ماهانه برای تو و حمایت از بچه وقتی که طلاق گرفتیم تو میتونی برای خودت به خونه بخری و چون قیمت خونه ها در حال بالا رفتنه من مبلغی براش معین نکردم به جاش درباره ی اندازه و نوعش گفتم
پیش خدمت نوشیدنی آنها را آورد جیمین مال خودش را برداشت
_ کپی مال تو توی ماشینه و همینطور لیست وکیل هایی که با همچین قردادهایی اشنا هستن و به نامه که میگه من خودم پول مشاوره با اونها رو خواهم داد به سمت جلو خم شد
سلام به همگی اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید لطفا روح نباشید برای هزارمین بار واقعا زشته اگر حمایت نمیکنین انفالو کنید
ویولنت گفت : + شما در همه ی موارد واقعا نشون دادین که چقدر خوب هستین قول میدم که خودمم در این مورد بهتر بشم فقط به به کم زمان نیاز دارم
جیمین گفت : _ هر دومون به زمان احتیاج داریم برا همینه که اومدیم بیرون تا با هم شام بخوریم و بشینیم منطقی صحبت کنیم و تصمیم بگیریم که من کی قراره با خانوادت ملاقات کنم و ما قراره چی بهشون بگیم
ویولنت سر خود را تکان داد
جیمین با خود اندیشید که ویولنت آدم حساسی است از دفترش او را زیر نظر گرفته بود به نظر میآمد کارش را خوب بلد است کاترین هم آن را تصدیق کرده بود و جیمین متعجب بود که او چه چیزی در برادرش دیده است
و بعد از آن نیز دوباره احساس گناه به او دست داده بود احساس گناه درباره ی اتفاقی که برای جیمی افتاده بود و احساس گناه درباره ی بدست آوردن چیزی که برادرش آن را از دست داده بود دوست دختر و بچه اش چیزی که اگر جیمی زنده بود آن را درک نمیکرد البته که اگر او زنده بود هیچ کدام از این اتفاق ها رخ نمیداد
جیمین به خود یاد اوری که خودش ویولنت را نمیخواهد و فقط دارد کار درست را انجام میدهد اما با این حال، احساس تاسف میکرد و ارزو میکرد که کاش جیمی زنده بود و خودش با ویولنت ازدواج میکرد
در رستوان کلید ماشینش را به ملازم داده و ماشین را دور زد و دست خود را بر پشت ویولنت نهاد و او را به درون رستوران هدایت کرد در انجا نام خود را به میزبان داده و آنها میزی ساکت در گوشه ی رستوران را به آن دو اختصاص دادند
ویولنت هنگامی که پشت به محل اصلی رستوران نشست با لبخندی گفت
+ این جا خیلی خوشگله البته دربارش شنیده بودم ولی هیچ وقت اینجا غذا نخوردم
چینی بر بینی خود انداخت
+ ما زیاد بیرون غذا نمیخوریم و اگه با دوستامم بخوایم بریم بیرون بیشتر برای ناهار میریم
ویولنت منو را از پیشخدمت گرفت و جیمین نیز دست خود را بالا آورد تا منوی خود را بگیرد اما متوجه شد که مرد جوان اصلا به او توجهی نمیکند
به جایش به نظر به وسیله ی ویولنت هیپنوتیزم شده بود و تازه هنگامی که پیشخدمت آنها را ترک کرد او به ویولنت نگریست واقعا نگریست
جوری که دیگران به او مینگریستند به عنوان یک زن جوان نه دختری که با برادرش قرار میگذاشت
با شگفتی اندیشید که او زیبا است پوستش نرم و مهتابی بود و چشمانش آبی تیره بلندی موهای مشکی از شانه هایش هم پایین تر بود. برجستگی های بدنش پر بوده و به یاد میاورد که او کمر باریکی دارد
بدن ویولنت توجهش را به خود جلب کرده و بدنش اتوماتیک وار به آن پاسخ داد گرما و تحریک شدن ناگهانیش حیرت زده اش کرد چه مرگش بود؟ امکان نداشت که بینشان اتفاقی بیافتد او دوست دختر برادرش و حامله بود واقعا چه مرگش شده بود ؟
بر منو تمرکز کرده و سعی کرد که این افکار را از ذهن خود بیرون بریزد با این حال همچنان احساس گرما میکرد ویولنت کسی بود که فقط به کمک او نیاز داشت او قرار بود برایش مانند یک خواهر باشد یک خواهر خیلی جوان امکان نداشت که چیزی بینشان اتفاق بیافتد
متاسفانه قول و قرارشان به یادش آمد و با فکر اینکه دو سال بود که با کسی نبوده دو سال بسیار طولانی اما با این حال فکر خیانت کردن هم خوش آیند نبود
ویولنت در حال خواندن منو پرسید
+ همشون خوب به نظر میان غذایی هست که پیشنهاد بدی ؟
انها درباره ی منو صحبت کرده و سفارش خود را دادند و سپس جیمین بر پشتی صندلی خود تکیه داد
_ یه چند تا کاغذ هست که میخوام یه نگاهی بهشون بندازی در اونها مستقیم اصل مطلب آورده شده و همه اون چیزایی که قبلا در بارشون صحبت کردیم بچه نام خانوادگی پارک رو میگیره و براش یک حساب باز خواهد شد و همینطور به درآمد ماهانه برای تو و حمایت از بچه وقتی که طلاق گرفتیم تو میتونی برای خودت به خونه بخری و چون قیمت خونه ها در حال بالا رفتنه من مبلغی براش معین نکردم به جاش درباره ی اندازه و نوعش گفتم
پیش خدمت نوشیدنی آنها را آورد جیمین مال خودش را برداشت
_ کپی مال تو توی ماشینه و همینطور لیست وکیل هایی که با همچین قردادهایی اشنا هستن و به نامه که میگه من خودم پول مشاوره با اونها رو خواهم داد به سمت جلو خم شد
سلام به همگی اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید لطفا روح نباشید برای هزارمین بار واقعا زشته اگر حمایت نمیکنین انفالو کنید
- ۳.۲k
- ۱۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط