Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#part_11



این جملم باعث خندش شد
از رو.م بلند شد 

_ نگاش کن نترس بچه جون من بهت علاقه ای ندارمو قرار نیست دستمو به تـنت بزنم! میخاستم بترسونمت که موفق هم شدم
اصلا چی تو خودت دیدی؟
مگه کمتر از یه دختر بیچاره بدبخت رده پایینی؟ راستی
میدونی که من یکی دیگرو دوست دارمو مطمئن باش خیلی زود تورو از خونم بیرون میندازم و کدبانوم رو میارم! من دست به هر دختری نمیزنم
چرا دروغ؟
خیلی ناراحت شدم
درحدی که یه بغض لعنتی به گلوم چنگ زد
جمله های اولش به کنار
چطور میتونست در مقابلم از زن دیگه ای حرف بزنه؟!البته که نباید برام مهم باشهمگه ازدواج ما اجباری نبود؟
قلبم لحظه به لحظه داشت ترک هاش بیشتر میشد. چیکار کردم که منو به چشم یه هرجایی میدید.
من دختر پرویی بودم و کسی نبودم که بقیه بهم بی احترامی کنن..
ولی الان پشتم به هیچ جایی گرم نبودو... نمیتونستم از خودم دفاع کنم.
بغضمو قورت داده و تنها پچ زدم: 

+م.. میدونم برا همینم میگم
اصلا برو با همون دختره عشق کن... و لطفا دیگه هیچوقت بهم دست نزن شب خوش

بعد اتمام حرفم سرمو زیر پتو بردم و تنها قطره اشکی از چشمم سر خورد
بعد چند مین احساس کردم که از اتاق خارج شده...

«ویو جونگکوک»

نارحتی رو تو چشماش احساس کردم
حق داشت؛
و منم خیلی احمقانه گفتم
کدوم عشق؟ کدوم دختر؟ همون دختری که دارو میخورد ازم بچه دار نشه ؟؟
که فقط دنبال ارثمه؟
همون دختری که از انسانیت بویی نبرده بود؟ ازت متنفرم ویکتوریا.. متنفر!
جالبه، عشق!
همچنان توی غفلتو بی خبری دارم زندگی میکنم...
چرا به خودت نمیای جونگکوک؟
نمیدونم، ولی نمیتونم باور کنم  دختری که حاضر بودم جونمو براش بدم.. زندگیمو به پاش بریزم!
اونطوری بهم خیا..نت کنه...
شاید من براش کافی نبودم؟

40 لایک
دیدگاه ها (۵)

#Gentlemans_husband#part_12به سمت اتاقم رفتم  روی تخت ولو شد...

#Gentlemans_husband#part_13هنوز لونا خانم نیومده بود دوست دا...

#Gentlemans_husband#part_10_ چرا؟ بدبخت میدونی که الان تو با...

#Gentlemans_husband#part_9به سمت کافه ای به راه افتادیم؛ بعد...

نام فیک:عشق مخفیPart: 14*سه سال بعد*(الان ات ۲۰ سالشه و جیمی...

love Between the Tides²²این پارت حذف شده بودتهیونگ: الان کجا...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط