yek tarafe part : 4
به حرف آخرش که مربوط به رانندگی و مستی بود اشاره کردم :
+ من که کسی رو نکشتم، کشتم؟ تازه اونا گواهینامهامو ازم گرفتهاند پس مردم کانکتیکات از دستم در امان اند چرا داریم درباره این موضوع حرف میزنیم؟
٪ چون فکر میکنم تو میتونی همه احساساتت رو به یه چیز خوبی یه چیز سودمندی تبدیل کنی شاید آخر ازش خوشت اومد شاید آخر از کالج خوشت اومد
تن صداشو پایین آورد:
٪ لیلا می دونم که از کالج متنفری از اینکه منو هر هفته ببینی از اینکه اینجا باشی ولی فکر کنم باید بهش یه فرصت بدی یه فعالیت جدید رو شروع کن دوستای جدید پیدا کن
دلم میخواست بگم دوستای خودمو دارم واقعا داشتم، فقط با چشم غیر مسلح دیده نمیشدن ولی چیزی نگفتمدچون چه دلیلی داره دروغ بگم وقتی اون همه چیز رو میدونه؟
+ باشه.
کارا نگاهی به ساعت دیواری سمت راستش انداخت
٪ بهم قول بده که بهش فکر میکنی واقعا فکر میکنی ترم جدید تا چند روز دیگه شروع میشه پس یه هفته وقت داری که یه واحدها فکر کنی باشه؟
از جام بلند شدم و وسایل زمستونیامو جمع کردم
+ باشه
٪ خوبه
چند دقیقه طول کشید تا برای بی رون رفتن تو این هوای برفی آماده بشم دستکش های سفیدمو پوشیدم و کلاه سفیدمو روی گوشهام کشیدم زمستون یه فاحشه بیرحم بود یا باید خودتو با کلی لباس میپوشوندی یا از سرمای سوزان بادهای زمستونی میسوختی و مهم نبود چقدر من لباس میپوشیدم چون در هر حال به اندازه کافی احساس گرم بودن نمیکردم برای همین همه چیز داشتم: کاله، شال، دستکش، گرمکن، لگ و بوتهای پشمی
به در رسیدم و دستگیره رو کشیدم ولی یه چیزی جلومو گرفت
+ فکر میکنی... وضعیتش اونجا خوبه؟ منظورم اینه، فکر میکنی دلش واسم تنگ شده؟
نمیدونم چرا این سوال رو پرسیده بودم به راحتی از دهنم در رفته بود
٪ آره فکر میکنم دلش واست تنگ شده شماها با همدیگه بزرگ شدین مگه نه؟ مطمئنم دلش واسه دوست صمیمیش تنگ شده.
پس چرا زنگ نمیزد؟ به طرز احمقانهای گفتم :
+ بوستون سرده.
حس میکردم گلوم خراش برداشته با فکر کردن به برفهای اون بالا سرما توی وجودم تنید
با لبخندی مطمئنم کرد :
٪ ولی من مطمئنم که حالش خوبه
زمزمه کردم : + اوهوم
حتما هاروارد به خوبی از نابغههاش مراقبت میکرد
٪ میدون ی لیلا؟ عاشق شدن بد اشتباه یا سخت نیست اتفاقا خیلی راحته حتی وقتی متقابل نباشه فارغ شدنه که سخته ولی مهم نیست که چقدر خودتو با غیر از این قانع میکنی فارغ شدن مهمه چیزیه که باعث میشه عشق ادامه داشته باشه
٪ بدون وجودش عشق میمیره و بعد به تو بستگی داره تو دفنش میکنی یا جنازشو با خودت همه جا حمل میکنی؟ تصمیم سختیه ولی باید انجامش بدی
میدونستم چی میگفت: فراموشش کن به زندگیت ادامه بده...
ولی چطور میتونستی یه عشق سیزده ساله رو فراموش کنی؟
چطور می تونستی شب های ناتموم خواستن نیاز و رویا دیدن رو فراموش کنی؟ من دوستت دارم. این تنها چیزی بود که همیشه دلم میخواست بشنوم چطوری میتونستم بیخیالش بشم؟
سری تکون دادم و از اتاق خارج شدم هوای محوطه بیرون سرد و خشک بود نفس کشیدن درد داشت همونطور که قلبم همچنان با پس مونده اضطرابم بالا و پایین میپرید گوشیمو بیرون کشیدم و به آخرین عکسی که ازش داشتم خیره شدم
لبخند به لب داشت چشم های سبز سبزش میدرخشید و لبهای قلوهای و بوسیدنیاش به طور پهنی کشیده شده بود.
لعنتی خیلی قشنگ بود فکر نکنم بتونم یه روزی پاکش کنم نه تو زندگی این دنیام.
سلام به ستاره های خودم اینم از پارت جدید امیدوارم که خوشتون اومده لایک و کامنت بزارید حمایت فراموش نشه خوشگلا ⭐️🫧
+ من که کسی رو نکشتم، کشتم؟ تازه اونا گواهینامهامو ازم گرفتهاند پس مردم کانکتیکات از دستم در امان اند چرا داریم درباره این موضوع حرف میزنیم؟
٪ چون فکر میکنم تو میتونی همه احساساتت رو به یه چیز خوبی یه چیز سودمندی تبدیل کنی شاید آخر ازش خوشت اومد شاید آخر از کالج خوشت اومد
تن صداشو پایین آورد:
٪ لیلا می دونم که از کالج متنفری از اینکه منو هر هفته ببینی از اینکه اینجا باشی ولی فکر کنم باید بهش یه فرصت بدی یه فعالیت جدید رو شروع کن دوستای جدید پیدا کن
دلم میخواست بگم دوستای خودمو دارم واقعا داشتم، فقط با چشم غیر مسلح دیده نمیشدن ولی چیزی نگفتمدچون چه دلیلی داره دروغ بگم وقتی اون همه چیز رو میدونه؟
+ باشه.
کارا نگاهی به ساعت دیواری سمت راستش انداخت
٪ بهم قول بده که بهش فکر میکنی واقعا فکر میکنی ترم جدید تا چند روز دیگه شروع میشه پس یه هفته وقت داری که یه واحدها فکر کنی باشه؟
از جام بلند شدم و وسایل زمستونیامو جمع کردم
+ باشه
٪ خوبه
چند دقیقه طول کشید تا برای بی رون رفتن تو این هوای برفی آماده بشم دستکش های سفیدمو پوشیدم و کلاه سفیدمو روی گوشهام کشیدم زمستون یه فاحشه بیرحم بود یا باید خودتو با کلی لباس میپوشوندی یا از سرمای سوزان بادهای زمستونی میسوختی و مهم نبود چقدر من لباس میپوشیدم چون در هر حال به اندازه کافی احساس گرم بودن نمیکردم برای همین همه چیز داشتم: کاله، شال، دستکش، گرمکن، لگ و بوتهای پشمی
به در رسیدم و دستگیره رو کشیدم ولی یه چیزی جلومو گرفت
+ فکر میکنی... وضعیتش اونجا خوبه؟ منظورم اینه، فکر میکنی دلش واسم تنگ شده؟
نمیدونم چرا این سوال رو پرسیده بودم به راحتی از دهنم در رفته بود
٪ آره فکر میکنم دلش واست تنگ شده شماها با همدیگه بزرگ شدین مگه نه؟ مطمئنم دلش واسه دوست صمیمیش تنگ شده.
پس چرا زنگ نمیزد؟ به طرز احمقانهای گفتم :
+ بوستون سرده.
حس میکردم گلوم خراش برداشته با فکر کردن به برفهای اون بالا سرما توی وجودم تنید
با لبخندی مطمئنم کرد :
٪ ولی من مطمئنم که حالش خوبه
زمزمه کردم : + اوهوم
حتما هاروارد به خوبی از نابغههاش مراقبت میکرد
٪ میدون ی لیلا؟ عاشق شدن بد اشتباه یا سخت نیست اتفاقا خیلی راحته حتی وقتی متقابل نباشه فارغ شدنه که سخته ولی مهم نیست که چقدر خودتو با غیر از این قانع میکنی فارغ شدن مهمه چیزیه که باعث میشه عشق ادامه داشته باشه
٪ بدون وجودش عشق میمیره و بعد به تو بستگی داره تو دفنش میکنی یا جنازشو با خودت همه جا حمل میکنی؟ تصمیم سختیه ولی باید انجامش بدی
میدونستم چی میگفت: فراموشش کن به زندگیت ادامه بده...
ولی چطور میتونستی یه عشق سیزده ساله رو فراموش کنی؟
چطور می تونستی شب های ناتموم خواستن نیاز و رویا دیدن رو فراموش کنی؟ من دوستت دارم. این تنها چیزی بود که همیشه دلم میخواست بشنوم چطوری میتونستم بیخیالش بشم؟
سری تکون دادم و از اتاق خارج شدم هوای محوطه بیرون سرد و خشک بود نفس کشیدن درد داشت همونطور که قلبم همچنان با پس مونده اضطرابم بالا و پایین میپرید گوشیمو بیرون کشیدم و به آخرین عکسی که ازش داشتم خیره شدم
لبخند به لب داشت چشم های سبز سبزش میدرخشید و لبهای قلوهای و بوسیدنیاش به طور پهنی کشیده شده بود.
لعنتی خیلی قشنگ بود فکر نکنم بتونم یه روزی پاکش کنم نه تو زندگی این دنیام.
سلام به ستاره های خودم اینم از پارت جدید امیدوارم که خوشتون اومده لایک و کامنت بزارید حمایت فراموش نشه خوشگلا ⭐️🫧
- ۱۰.۶k
- ۱۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط