Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#part_104


_جونگکوک.. جونگکوک بلند شو دیگه مگه امروز شرکت نداری؟

اروم چشماشو باز کردو خمیازه ای کشید

_ساعت چنده
_10و نیم
_دیر شد برو کنار بدو

مثل برق گرفته ها
از تخت پایین اومدو سریع وارد دستشویی شد
بعد از 2دقیقه بیرون اومدو
سمت کمدش رفت
دستی روی موهاش کشیدو گفت

_گندش بزنن
_چیزی شده؟
_امروز جلسه دارم
_خب؟
_از کت شلوار بدم میاد به ناچار مجبورم بپوشم!

تک خنده ای کردمو رفتم کنارش ایستادم

_برو کنار ببنیم

چند دست کت شلوار داشت.. ست مشکیی بیرون اوردمو دستش دادم

_بیا اینارو بپوش یه ساعت بنداز دستت موهاتو شونه کن کیفتو بردارو بیا پایین صبحانه بخور
باشه؟

خندیدو سری تکون
از اتاق بیرون رفتم
پله هارو سریع پایین رفتمو پشت میز نشستم
بعد از 15 دقیقه انتظار بالاخره اومد

همینکه قامتشو توی چهارچوب دیدم کف کردم
جووون اصن این دیگه کیه!
به غیر از شب عروسیم توی کت شلوار ندیده بودمش
بی اندازه مردونه شده بود
اومدو روی میز نشست
و منم همونجور داشتم ور ور نگاش میکردم

_شازده یه لقمه نمیدی من برم؟
_چرا... بیا بخورش(نچ نچ منحـ/رف)

پقی زد زیر خنده و سری به عنوان تاسف تکون داد
با فهمیدن سوتی که دادم محکم کوبیدم روی میز

150 لایک
دیدگاه ها (۶)

#Gentlemans_husband#part_105_نهه منظورم صبحونته_مگه من گفتم ...

#Gentlemans_husband#part_106_بله؟ _سلام جونگکوک گرسنمه.. میت...

#Gentlemans_husband#part_103(خب خوشگلا اماده اولین بو/سه هست...

#Gentlemans_husband#part_102_حموم خوش بگذره عزیزمهمینکه خواس...

رمان بغلی من پارت ۷۰ارسلان: الهی بمیرم سردشه بپوش من نمیخوام...

رمان بغلی من پارت ۶۹دیانا: پلک هام و باز کردم ای وای چرا خوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط