Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#part_56


اول حرف وونا باور نکردم ولی وقتی بهش فکر کردم راست میگفت!
تازه مدارس تعطیل شده بودن که من به عنوان زن جونگکوک معرفی شدم!
خیلی زود گذشت

+وونا
_بعله
+واسه کنکور اماده ای اره؟؟
_میشه گفت تقریبا اره تو چی اصلا خوندی؟
+اره بابا هروز سه یا دو ساعت واسه درسام وقت میزارم کنار
_عالیه یهو نمیری
+ هعییی ای کاش قبول شم خیلی استرسشو دارم روزا عین برقو باد میرن
_نترس لیلی تو حتی نری کنکور هم میتونی بری سرکار! شوهرت شرکت داره واسه خودش
+درسته ولی من دوست دارم خودم به یه جایی برسم ولی اگه دیدم زندگی بهم فشار میاره میرم منشیش یا شایدم نماینده شرکتش مشم
_اینم حرفیه

نگاهی به صفحه گوشیم انداختم که داشت زنگ میخورد
شماره رو ذخیره نکرده بودم ولی میدونستم مال جونگکوک چون شمارشو از حفظ بودم

با ذوق جواب دادم:

+بله؟
_چطوری فسقلی
+خوبم تو خوبی
+کجایی
_خوبم شرکتم دیگه!
+مطمئن باشم؟
_منظورت چیه
+از کجا معلوم شاید داری به دخترا لاس میزنی؟
_من؟ من همچین ادمیم؟
+نمیدونم شاید... کی میای؟
_یه یکی دو ساعت دیگه... نهار خوردی؟ خونه تنهایی؟
+اره نهار خوردم وونا پیشمه
_اره شنیدم یونگی داشت میگفت بیبیم پیش زنته

به صورت نمایشی زدم توی گوشمو لب پایینم رو به دندون گرفتم

+واقعا که! دیدی چه راحت باهم اوکی شدن؟! اثراته تر/یاکه بنظرم

حین حرف زدن وونا نیشگونم میگرفتو من ریز ریز میخندیدم
جونگکوک قهقهه ای زد

105 لایک
دیدگاه ها (۲)

#Gentlemans_husband#part_57_ همینطوره لیلی تا بعد یسری کار د...

#Gentlemans_husband#part_58با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار...

#Gentlemans_husband#part_55بعد از درست کردن شربت و گذاشتن چن...

#Gentlemans_husband#part_54_جانممم لیلی+چطوری عــ.نتر خانوم_...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط