Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_204
نفسمو اه مانند بیرون فرستادم
خواستم بیرون برم که مچ دستم اسیر دستای بزرگ جونگکوک شد.
_کجا
+خودت دیدی که.. بیا بریم شام
دستمو کشیدم ولی زور منو با این گودزیلا نمیشد مقایسه کرد !
توی یک حرکت ناگهانی دستمو کشید
جیغی کشیدمو چشمامو بستم
وقتی چشمام رو باز کردم توی اغو..ش گرمش بودمو داشت از موهام دم میگرفت
یکی زدم روی شونش
+ احمق ترسیدم بیشـ.عور
_یلحظه اروم بگیر اینقدر وول نخور
بیخیال تقلا کردم شدمو خودمو سپردم به اغو..ش گرمش
اغو.شش، حس پناه و دلگرمی داشت
گرمای تـ.نش سواستفاده گی رو نشون نمیداد
فقط و فقط میتونم بگم گرمای محبت بینمون در جریان بود
بعد از چند مین نفس کشیدن توی موهام از خودش فاصله ام دادو به لــ.بام زل زد
گاهی نمیفهمیدم دلیل کاراش چیه
وقتی ادعا میکنه دوسم نداره
رفتارای به شدت مهربونش برای چیه؟
دلم میخاست بب...وسمشو تا جون تو بد..نم هست گا.زش بگیرم ولی الان وقتش نبود
از فرصت استفاده کردم و بلند شدم
چشمای التماس وارشو بهم دوخت ولی با بی رحمی براش دستی تو هوا تکون دادم و از اتاق زدم بیرون
و بازهم تمام غم هامو همونجا پشت در ول کردم و ماسک لیلی پر انرژیو زدم به صورتم.
سریع پله هارو پایین رفتم
به محظ اینکه رسیدم پایین
دیدم نامجون کنار مبل نشسته و داره با گوشی حرف میزنه
خنده شیطانی کردم سمت اشپزخونه رفتم
شاید نیاز داشتم عصبانیت درونم رو روی یکی خالی کنم!
دیدم مادر جون و سلین دارن میزو میچینن
سلام ارومی دادم
مادر جون نگران لبخند زورکی زدو جواب داد
_سلام عزیزم، خوبی؟
+اوهوم خوبم نگران نباشید
سری تکون دادو به ادامه کارش پرداخت
سمت یخچال رفتم
سرد ترین بطری اب رو بیرون اوردم و از اشپزخونه زدم بیرون
نامجون همونجا وایساده بودو داشت با تلفنش ور میرفت
اخ اگه آب بره توی آیفونش چی؟
ایفونش برام با ارزش تره
نبابا مواظبم
پاورچین پاورچین رفتمو بالا سرش ایستادم
بطریو باز کردمو بالای سرش گرفتم
+اقای نامجون؟
سرشو برگردوند و با اخم بهم نگاهی انداخت
چشمکی بهش زدمو بطریو روی سرش خالی کردم
عربده کشید. ولی بازم ریختم
با دهن بازو چشمای بسته و صورتی سرخ شده بلند شد
خدا قول میدم نامجون رو بکشم فقط خودت به دادم برس
خواستم فرار کنم ولی بازومو گرفت
210 لایک
#Season_two
#part_204
نفسمو اه مانند بیرون فرستادم
خواستم بیرون برم که مچ دستم اسیر دستای بزرگ جونگکوک شد.
_کجا
+خودت دیدی که.. بیا بریم شام
دستمو کشیدم ولی زور منو با این گودزیلا نمیشد مقایسه کرد !
توی یک حرکت ناگهانی دستمو کشید
جیغی کشیدمو چشمامو بستم
وقتی چشمام رو باز کردم توی اغو..ش گرمش بودمو داشت از موهام دم میگرفت
یکی زدم روی شونش
+ احمق ترسیدم بیشـ.عور
_یلحظه اروم بگیر اینقدر وول نخور
بیخیال تقلا کردم شدمو خودمو سپردم به اغو..ش گرمش
اغو.شش، حس پناه و دلگرمی داشت
گرمای تـ.نش سواستفاده گی رو نشون نمیداد
فقط و فقط میتونم بگم گرمای محبت بینمون در جریان بود
بعد از چند مین نفس کشیدن توی موهام از خودش فاصله ام دادو به لــ.بام زل زد
گاهی نمیفهمیدم دلیل کاراش چیه
وقتی ادعا میکنه دوسم نداره
رفتارای به شدت مهربونش برای چیه؟
دلم میخاست بب...وسمشو تا جون تو بد..نم هست گا.زش بگیرم ولی الان وقتش نبود
از فرصت استفاده کردم و بلند شدم
چشمای التماس وارشو بهم دوخت ولی با بی رحمی براش دستی تو هوا تکون دادم و از اتاق زدم بیرون
و بازهم تمام غم هامو همونجا پشت در ول کردم و ماسک لیلی پر انرژیو زدم به صورتم.
سریع پله هارو پایین رفتم
به محظ اینکه رسیدم پایین
دیدم نامجون کنار مبل نشسته و داره با گوشی حرف میزنه
خنده شیطانی کردم سمت اشپزخونه رفتم
شاید نیاز داشتم عصبانیت درونم رو روی یکی خالی کنم!
دیدم مادر جون و سلین دارن میزو میچینن
سلام ارومی دادم
مادر جون نگران لبخند زورکی زدو جواب داد
_سلام عزیزم، خوبی؟
+اوهوم خوبم نگران نباشید
سری تکون دادو به ادامه کارش پرداخت
سمت یخچال رفتم
سرد ترین بطری اب رو بیرون اوردم و از اشپزخونه زدم بیرون
نامجون همونجا وایساده بودو داشت با تلفنش ور میرفت
اخ اگه آب بره توی آیفونش چی؟
ایفونش برام با ارزش تره
نبابا مواظبم
پاورچین پاورچین رفتمو بالا سرش ایستادم
بطریو باز کردمو بالای سرش گرفتم
+اقای نامجون؟
سرشو برگردوند و با اخم بهم نگاهی انداخت
چشمکی بهش زدمو بطریو روی سرش خالی کردم
عربده کشید. ولی بازم ریختم
با دهن بازو چشمای بسته و صورتی سرخ شده بلند شد
خدا قول میدم نامجون رو بکشم فقط خودت به دادم برس
خواستم فرار کنم ولی بازومو گرفت
210 لایک
- ۲۱.۹k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط