#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_205
_کجا؟ دختریه سلیطه
فشارش روی دستم زیاد تر شده بود و داشت جیغ استخوان هامو درمیاورد
دستشو گاز گرفتم
اخی کشیدو بازومو ول کرد
از فرصت استفاده کردمو سریع سمت اشپزخونه رفتم
وارد اشپزخونه شدم دیدم میز چیشده شده و مادر جون پشت میز نشسته
صندلیو عقب کشیدم و روش نشستم
بعد از چند دقیقه نامجون با ظاهری عصبانی که کارد میزدی خو.. نش درنمیومد وارد اشپزخونه شد
موهاش نم داشتو به پیشونیش چسبیده بود
اومدو دقیق روبروی من نشست
صدرصد داره نقشه قـ.تلمو میکشه
مادر جون قاشقی برداشت زد توی ملاج نامجون
نامجون که توی باغ نبود با این حرکت مادر جون قلبش رفت
_مادر من، چرا میزنی؟؟؟
_نامجون مگه نمیگم از بطری آب نخور؟
نگا نگا معلومه بازم بی عرضه بازی دراوردی آبو ریختی روی خودت
موهات چرا خیسه.
ریز ریز میخندیدم و نامجون داشت با تنفر بهم نگاه میکرد
خو چیه؟ من سرم بره قولم نمیره اصلا
من لوش ندادم جون تو( ارواح عمت )
نفس عمیقی کشید و مظلوم چشمی گفت
بعد چند مین جونگکوک هم اومد
رفتو صندلی کنار مادر جونو عقب کشیدو روش نشست
هنوز کامل ننشسته بود که مادر جون با همون قاشق یکی کوبید به سرش
جونگکوک اخی گفتو دستشو گذاشت روی سرش
_مامان... چشمم روشن دست بزن هم داریو من نمیدونم؟
_معلومه که دارم..
_الان دلیل اینکه منو زدی چی بود؟
_خب.. نامجونو زدم گفتم تورم بزنم دیگه
بلند زدم زیر خنده و مادر جونم با خندهی من خندید
دست خودم نبود
ولی این خانواده به هیچ عنوان بهم اجازه نمیدادن که توی خودم برم و ناراحت باشم
جونگکوک چشماشو ریز کردو به نامجون چشم دوخت
دستمالی که روی میز بودو سمتش پرت کرد
صاف خورد روی دماغش
_ تو فقط مایه ننگ منی
نامجون خنده ای کردو مغرورانه نگاهی به جونگکوک انداخت
_منم دوست دارم
210 لایک
#Season_two
#part_205
_کجا؟ دختریه سلیطه
فشارش روی دستم زیاد تر شده بود و داشت جیغ استخوان هامو درمیاورد
دستشو گاز گرفتم
اخی کشیدو بازومو ول کرد
از فرصت استفاده کردمو سریع سمت اشپزخونه رفتم
وارد اشپزخونه شدم دیدم میز چیشده شده و مادر جون پشت میز نشسته
صندلیو عقب کشیدم و روش نشستم
بعد از چند دقیقه نامجون با ظاهری عصبانی که کارد میزدی خو.. نش درنمیومد وارد اشپزخونه شد
موهاش نم داشتو به پیشونیش چسبیده بود
اومدو دقیق روبروی من نشست
صدرصد داره نقشه قـ.تلمو میکشه
مادر جون قاشقی برداشت زد توی ملاج نامجون
نامجون که توی باغ نبود با این حرکت مادر جون قلبش رفت
_مادر من، چرا میزنی؟؟؟
_نامجون مگه نمیگم از بطری آب نخور؟
نگا نگا معلومه بازم بی عرضه بازی دراوردی آبو ریختی روی خودت
موهات چرا خیسه.
ریز ریز میخندیدم و نامجون داشت با تنفر بهم نگاه میکرد
خو چیه؟ من سرم بره قولم نمیره اصلا
من لوش ندادم جون تو( ارواح عمت )
نفس عمیقی کشید و مظلوم چشمی گفت
بعد چند مین جونگکوک هم اومد
رفتو صندلی کنار مادر جونو عقب کشیدو روش نشست
هنوز کامل ننشسته بود که مادر جون با همون قاشق یکی کوبید به سرش
جونگکوک اخی گفتو دستشو گذاشت روی سرش
_مامان... چشمم روشن دست بزن هم داریو من نمیدونم؟
_معلومه که دارم..
_الان دلیل اینکه منو زدی چی بود؟
_خب.. نامجونو زدم گفتم تورم بزنم دیگه
بلند زدم زیر خنده و مادر جونم با خندهی من خندید
دست خودم نبود
ولی این خانواده به هیچ عنوان بهم اجازه نمیدادن که توی خودم برم و ناراحت باشم
جونگکوک چشماشو ریز کردو به نامجون چشم دوخت
دستمالی که روی میز بودو سمتش پرت کرد
صاف خورد روی دماغش
_ تو فقط مایه ننگ منی
نامجون خنده ای کردو مغرورانه نگاهی به جونگکوک انداخت
_منم دوست دارم
210 لایک
- ۲۰.۷k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط