Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#part_89


_بیار تو شرکت بهش  گفتم داداش ازون روز به بعد وادارم کرد تو محیط کار بهش بگم رئیس منم یه پسوند جون بهش اضافه کردم

جونگکوک اهمی کردو یونگی رو کنار زد

_یونگی لطف کن به منشی بگو به اقای لی زنگ بزنه باید باهاش صحبت کنم

چشمی گفتمو ازمون دور شد
باهاش سمت اتاقی رفتیم
اقایی که کنار در اتاق ایستاده بود به احترام جونگکوک بلند شد

جونگکوک لبخندی بهش زدو گفت

_سلام اقای مارک منشی کجاست؟
_سلام روز بخیر رئیس اقای جانگ رفتن پرونده هارو مرتب کنن گفتن تا ده دیقه دیگه میان

اهانی گفتو وارد اتاق شد
مثل جوجه اردک زشت پشتش راه افتادم

در رو پشت سرم بستمو روی یکی از مبلا جا خوش کردم
واو اینجارو باش!
چقد خفنه اتاقش از اتاق من تو خونه قبلیم ده برابر بیشتر امکانات داره

داشتم همه جارو نگاه میکردم که جونگکوک گفت:

_چطوره؟
+عالیههه

خنیدید

_تشکر

اگه درستو خوب بخونی میشی منشی خودم و یه اتاق جدا همینجوری برات اوکی میکنم؛

حتی فکر کردن بهش هم بهم جون اضافه میکرد!
عالیه... امیدوارم بتونم پیش جونگکوک اینجا درکنارش کار کنم
توی فکرو خیالم بودم که چند تقه به در خورد

_اقای رئیس جون
+بیا تو.. چه عجب در زدی!

یونگی اول سرشو بعد بدنشو انداخت داخل اتاق

_نمیشه کنار لیلی ابرومون بره دیگه

135 لایک
دیدگاه ها (۳)

#Gentlemans_husband#part_90خندیدمو سرمو به نشانه تاسف تکون د...

#Gentlemans_husband#part_91اگه میخواستم راستشو بگم داشتم خر ...

#Gentlemans_husband#part_88اهانی گفتمو تا رسیدن به شرکت چیزی...

#Gentlemans_husband#part_87عمو معلوم بود خجالت کشده سرشو پای...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_270+مادر جون!! صدای خن...

پارت ۱۵ فیک دور اما آشنا

#Gentlemans_husband#Season_two#part_190با قدمای جا افتاده وا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط