نام فیک:عشق مخفی
Part: 21
ویو جیمین*
ات. خب شرطت چیه؟
رفتم نزدیکش. ترسید ولی سعی کرد اروم باشه*
جی. خب من به کسی شغلم رو میگم که دوست دخترم باشه و باهم ازدواج کنیم*زدم روی بینیش و دستمو کردم توی جیبمو رفتم توی اتاقم*
یعنی جوابش چیه؟ اگر بخواد بره از اینجا چی؟ *
دراز کشیدم روی تخت و به سقف خیره شدم*
توی همین فکرا بودم که خوابم برد*
ویو ات*
با حرفی که زد چشام درشت شد*
یعنی من برای اینکه بدونم شغل چیه باید دوست دخترش بشم که بعدش باهم ازدواج کنیم*
اما من خواهر ناتنیشم...؟اگرم من بخوام خانواده نمیزارن؟(بعد میگه منو جیمین رو به عنوان برادرم دوست دارم خب داداش اعتراف کن دیگهه😂🎀)*
پاشدم رفتم توی اتاقم*
ات. وایی نه فردا دانشگاه دارم و جیمین منو میبره بهتره زودتر پاشم که اتفاق دیگه ای نیافته*ناراحت
گوشیمو روی ساعت گذاشتم*
خوابیدم....*
صبح با صدای الارم گوشیم بیدار شدم*
ات. الان ساعت ۶ صبحه کی این دانشگاه تمم میشه راحت شم*عصبی
پاشدم حاضر شدم و کمی ارایش کردم*
که جیمین در اتاقم رو زد*
ات. بیا داخل*بلند
اومدش داخل و نگام کرد*
جی. بیداری؟ *تعجب
ات. اره
جی. اوکی بریم من پایین منتظرتم
ات. باشه
یکم رژم رو پر رنگ زدم یعنی از قصد زدم برای چی نمیدونمممم؟*
رفتم پایین سوار ماشینش شدم*
نگام کرد و قیافش جدی شد*
اومد سمت صورتم و با دستش رژم یکم پاک کرد که کم رنگ شه*
با چشای درشت نگاش میکردم*
لایک: ۲۵
کامنت: ۳۰
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
Part: 21
ویو جیمین*
ات. خب شرطت چیه؟
رفتم نزدیکش. ترسید ولی سعی کرد اروم باشه*
جی. خب من به کسی شغلم رو میگم که دوست دخترم باشه و باهم ازدواج کنیم*زدم روی بینیش و دستمو کردم توی جیبمو رفتم توی اتاقم*
یعنی جوابش چیه؟ اگر بخواد بره از اینجا چی؟ *
دراز کشیدم روی تخت و به سقف خیره شدم*
توی همین فکرا بودم که خوابم برد*
ویو ات*
با حرفی که زد چشام درشت شد*
یعنی من برای اینکه بدونم شغل چیه باید دوست دخترش بشم که بعدش باهم ازدواج کنیم*
اما من خواهر ناتنیشم...؟اگرم من بخوام خانواده نمیزارن؟(بعد میگه منو جیمین رو به عنوان برادرم دوست دارم خب داداش اعتراف کن دیگهه😂🎀)*
پاشدم رفتم توی اتاقم*
ات. وایی نه فردا دانشگاه دارم و جیمین منو میبره بهتره زودتر پاشم که اتفاق دیگه ای نیافته*ناراحت
گوشیمو روی ساعت گذاشتم*
خوابیدم....*
صبح با صدای الارم گوشیم بیدار شدم*
ات. الان ساعت ۶ صبحه کی این دانشگاه تمم میشه راحت شم*عصبی
پاشدم حاضر شدم و کمی ارایش کردم*
که جیمین در اتاقم رو زد*
ات. بیا داخل*بلند
اومدش داخل و نگام کرد*
جی. بیداری؟ *تعجب
ات. اره
جی. اوکی بریم من پایین منتظرتم
ات. باشه
یکم رژم رو پر رنگ زدم یعنی از قصد زدم برای چی نمیدونمممم؟*
رفتم پایین سوار ماشینش شدم*
نگام کرد و قیافش جدی شد*
اومد سمت صورتم و با دستش رژم یکم پاک کرد که کم رنگ شه*
با چشای درشت نگاش میکردم*
لایک: ۲۵
کامنت: ۳۰
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
- ۸.۹k
- ۱۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط