نام فیک:عشق مخفی
Part: 22



ویو جیمین*
توی ماشین نشسته بودم که دیدم ات اومد.عصبی شدم*
رژش رو خیلی پر رنگ زده بود *
رفتم سمتش و پاکش کردم که کم رنگ شد*
با چشای درشت نگام میکرد*
ات. چ.چیکار میکنی؟ *تعجب
جوابشو ندادم و ماشین رو روشن کردم و به سمت دانشگاهش رفتیم*
هنوز توی شک بود...میخواستم ببینم جوابش چیه؟ اما نمیدونستم اصلا به چیزی که دیشب گفتم فکر کرده یا نه؟*
یا بده الان بگم قضیه رو؟ *
طاقت نیاوردم و بهش گفتم*
جی. به چیزی که دیشب گفتم فکر کردی؟
ات. نگام کرد*
ات. جوابش واضح هست*جدی
جی. اما ما فقط خواهر و بردار ناتنی هستیم*جدی
ات. به هر حال خواهر و برادریم*جدی
جی. بهت ی روز دیگه فقط میدم بشین فکراتو بکن وگرنه خودت میدونی که چی میشه*جدی
ات. پس منو برای هیمن اینجا اوردی؟ *عصبی
جی. شاید...*لبخند
رسیدیم*
ماشینو نگه داشتم*
قفلش رو باز نکردم*
ات. درو باز کن*جدی
جی. رژ پر رنگ بزنی بگات میدم*ترسناک
درو باز کردم و رفت*
منم رفتم شرکت*


ویو ات*
رفتم داخل دانشگاه*
راستش ترسم بیشتر شده هرکاری که بخوام انجام بدم جیمین گیر میده*



لایک: ۳۳
کامنت: ۳۷

☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
دیدگاه ها (۴۰)

نام فیک:عشق مخفیPart: 23ویو ات*توی فکر بودم اصلا نمیفهمیدم ا...

نام فیک:عشق مخفیPart: 24ویو ات*ات. بغل کی افتادم من..؟ *زیر ...

نام فیک:عشق مخفیPart: 21ویو جیمین*ات. خب شرطت چیه؟رفتم نزدیک...

نام فیک:عشق مخفیPart: 20ویو جیمین*ساعت ۱ شب بود رسیدم خونه. ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 41ویو جیمین*دوساعت گذشت و بهوش اومد*ن...

نام فیک:عشق مخفیPart: 10ویو ات*با ترس نگاش کردم*دکمه ی لباسش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط