نام فیکعشق مخفی
نام فیک:عشق مخفی
Part: 23
ویو ات*
توی فکر بودم اصلا نمیفهمیدم استادم چی داره میگه تا اینکه یدفعه...
(استاد رو با ا نشون میدم)
ا. ات جواب این سوال رو بده*جدی
*اشاره کرد به تخته*
همینجوری به تخت زل زده بودم*
نمیدونستم جواب چی میشه؟*
ا. جواب رو نمیدونی؟ *جدی
ات. نه*سرمو انداختم پایین*
ا. چرا هواست به کلاس نیست؟ *جدی
ات. متوجه نشدم استاد ببخشید
ا. اینجوری نمیشه هروقت سر کلاس من هستی حواست نیست و میگی متوجه نشدم*جدی
ات. اما...
ا. برو از کلاس بیرون*جدی
بیا همینو کم داشتم هفته ی اخر دانشگاه اینم لج بکنه منو میندازه اونوقت یکسال دیگه باید درس بخونم*
از کلاس اومدم بیرون*
رفتم توی حیاط دانشگاه نشستم*
خیلی خوابم میومد دیشب دیر خوابیدم و امروز هم زود بیدار شدم*
پاشدم پیاده رفتم خونه ی جیمین*
حدود دوساعت داشتم پیاده رویی میکردم پاهام داشت زوق زوق میکرد*
وقتی که رسیدم دم در خونش بزور وایستاده بودم. هرچی زنگ در رو میزدم کسی جواب نمیداد*
یدفعه یکی در رو باز کرد و افتادم توی بغلش انقد خسته بودم که چشام بسته شد و سیاهی.....*
.......
چشامو باز کردم*
توی اتاقم بودم. سریع دنبال گوشیم گشتم که ببینم ساعت چنده؟*
ساعت ۷ شب بود*
ات. چییییییی؟*تعجب
ات. ساعت ۷ شبه؟ *نشستم روی تخت*
ات. واییی چقد میخوابم من*زدم روی پیشونیم*
جی. به به بالاخره بیدار شدی خانوم کوچولو*لبخند
بچها این پارت شرط نداره ببینم چقد حمایتم میکنید دیگه اگر حمایت کم باشه پارتای دیگه شرطی میشه
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
Part: 23
ویو ات*
توی فکر بودم اصلا نمیفهمیدم استادم چی داره میگه تا اینکه یدفعه...
(استاد رو با ا نشون میدم)
ا. ات جواب این سوال رو بده*جدی
*اشاره کرد به تخته*
همینجوری به تخت زل زده بودم*
نمیدونستم جواب چی میشه؟*
ا. جواب رو نمیدونی؟ *جدی
ات. نه*سرمو انداختم پایین*
ا. چرا هواست به کلاس نیست؟ *جدی
ات. متوجه نشدم استاد ببخشید
ا. اینجوری نمیشه هروقت سر کلاس من هستی حواست نیست و میگی متوجه نشدم*جدی
ات. اما...
ا. برو از کلاس بیرون*جدی
بیا همینو کم داشتم هفته ی اخر دانشگاه اینم لج بکنه منو میندازه اونوقت یکسال دیگه باید درس بخونم*
از کلاس اومدم بیرون*
رفتم توی حیاط دانشگاه نشستم*
خیلی خوابم میومد دیشب دیر خوابیدم و امروز هم زود بیدار شدم*
پاشدم پیاده رفتم خونه ی جیمین*
حدود دوساعت داشتم پیاده رویی میکردم پاهام داشت زوق زوق میکرد*
وقتی که رسیدم دم در خونش بزور وایستاده بودم. هرچی زنگ در رو میزدم کسی جواب نمیداد*
یدفعه یکی در رو باز کرد و افتادم توی بغلش انقد خسته بودم که چشام بسته شد و سیاهی.....*
.......
چشامو باز کردم*
توی اتاقم بودم. سریع دنبال گوشیم گشتم که ببینم ساعت چنده؟*
ساعت ۷ شب بود*
ات. چییییییی؟*تعجب
ات. ساعت ۷ شبه؟ *نشستم روی تخت*
ات. واییی چقد میخوابم من*زدم روی پیشونیم*
جی. به به بالاخره بیدار شدی خانوم کوچولو*لبخند
بچها این پارت شرط نداره ببینم چقد حمایتم میکنید دیگه اگر حمایت کم باشه پارتای دیگه شرطی میشه
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
- ۹.۳k
- ۱۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط