Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_134


+اینارو راست میگی؟

با تعجب بهم زل زد

_منظورت چیه.. همنیه دیگه!

لازمه بگم یا شماها هم پشم/اتون ریخت!
یعنی پدر منو به یه مشت خل/افکار داده بود.؟؟
دستت دردنکنه باباجون
بغضی به گلوم چنگ انداخت

+نه.. من فکر میکردم از اول پدرم منو به همین خانواده فروخته!
_ نه اقای جئون ترو به قیمت بالایی خرید..

کاملا بی حس شده بودم
چقد راحت مردم یک انسان رو خرید فروش میکنن!!!
چقد راحت درباره اینکه من فروخته شدم صحبت میکنن!
حس بی پنهایی دارم؛

(چند ساعت بعد)

چشمامو با د/رد باز کردم
سرم روی تـ.نم سنگینی میکردو بعد شنیدن حرفای سلین
از اون رو به این رو شده بودم.
بزور از تخت پایین اومدم.. شاید کمی حمام کردن  حالمو جا میاورد.
یک دست لباس مناسبو شیک خونگی برداشتمو سمت حمام بیرون اتاق پا تند کردم
وارد حموم شدم و درو زدم
لباسام رو بیرون اوردمو وان رو پر آب کردم
و بعد توش نشستم
بعد حدود بیست دقیقه بزور از وان جدا شدم
آب دوش رو روی درجه سرد گذاشتم و خودمو شستم
بعد حدود ده دقیقه لباسام رو پوشیدم لباسای قبلیو توی ماشین لباس شویی گذاشتمو روشنش کردم
از اتاق زدم بیرونو سمت گوشیم رفتم و از شارژ کشیدمش ساعت
12:30
رو نشون میداد
دنبال سشوارم گشتم ولی پیدا نشد
بجاش دست بردم سمت کیف جونگکوک و سشوار اونو بیرون اوردم
حین بیرون اوردنش یک تکه عکس سه در چهار باهاش افتاد بیرون
دست بردم سمت عکس و بهش نگاه کردم
عکس یه دختر بود
موهاش که کمیشون توی عکس پیدا بود خرمایی بودو چشماش درشت.
در کل قشنگ بود(من خوشکل ترما... مغرورم خودتونین)
همینکه خواستم عکسو سرجاش بزارم صدایی از پشت سرم اومد

160 لایک
دیدگاه ها (۴)

#Gentlemans_husband#Season_two#part_135 _چیکار میکنی؟ خیلی ر...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_136سمت پنجره رفتم، دیدم ...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_133تک خنده ای کردم و رو ...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_132به اجبار چند تیکه صبح...

رمان بغلی من پارت ۱۵رضا: ارسلان حرف نزن دیگه ارسلان: مرگ برو...

Part ¹²⁵ا.ت ویو:بین زمین و آسمون بودیم..دورتا دورمون سیاهی م...

اولین دیدار

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط