رمان { برادر ناتنی } پارت ۱۸
× صبح با صدای مامانم از خواب بیدار شدم نگاهی به اطرافم کردم و چشمامو مالیدم تا بتونم اطرافم بهتر ببینم
÷ صبح بخیر دخترم بلند شو که پرواز دیر شد
× ساعت چنده
÷ ساعت ۴ ونیم
× چیییییی ( داد)
÷ دختر داد نزن سریع باش
× بدو بدو به سمت حموم رفتم یک دوش ساده گرفتم لباسامو پوشیدم موهامو باز گذاشتم برق لبی زدم و چمدونم رو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون که بادیگارد چمدونم رو گرفت و برد داخل ون از عمارت خارج شدم که تهیونگ به ماشن جلو ترمز کشید
× صبح بخیر
_ صبح توهم بخیر
× من..
_ بشین
× نه من میخوام با مامانم
_ بشین ( یکمی داد)
× ولی ...
_ ( از ماشین پیاده میشه و ات رو میندازه رو کولش و میبرتش تو ماشین) .
_ بگو از این به بعد چشم
× ( خنده ) چشم
_ خوبه
× جونکوک نمی...
= من اینجام
× جیقق
= دختر چرا جیغ میزنی
× تو کی اومدی
= من بودم
× چرا من تورو ندیدم
= دیگه دیگه
÷ خوب پسرا حرکت کنید به سمت هواپیما که قراره هواپیما حرکت کنه سریع برید ماهم با اون ماشین میریم
_ باش
× تهیونگ ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد زیاد تند نمیرفت ولی بعضی جاها گاز میداد
ویو نیم ساعت بعد:
× بلخره رسیدیم سریع به سمت هواپیما رفتیم و همه سوار شدیم
× خوب شماره من ... ۶۰ اونجا
× تا خواستم رو صندلی بشینم متوجه تهیونگ و جونکوک شدم
× شماره صندلی شما چنده
_ بشین خوشگلم
× من آخه میدو...
= ( دست ات رو میکشه و رو صندلی میشونتش )
× من..
_سیس
× هواپیما حرکت کرد و من چون میترسیدم دست تهیونگ و جونکوک رو گرفتم چون وسط دو نفرشون بودم دست دوتاشون رو گرفتم
×من..
_ ات میترسی
× ار..اره
_( ات رو بلند میکنه و رو پاش میشونه)
× تهو..
_ جات خوبه
× خیلی خوابم میومد چون دیشب برای بستن چمدونم تا ۳ بیدار بودم سرمو رو شونه تهیونگ گذاشتم و ...
ادامه دارد🌌
حمایت یادتون نره تنکیو بای بای ⚘🌸
شرط ها؛
۴۵ لایک
۳۲ کامنت
۵فالو
۱۲ بازنشر
چند روز دیگه براتون سوپرایز دارم🌌🌸
منتظر باشید
÷ صبح بخیر دخترم بلند شو که پرواز دیر شد
× ساعت چنده
÷ ساعت ۴ ونیم
× چیییییی ( داد)
÷ دختر داد نزن سریع باش
× بدو بدو به سمت حموم رفتم یک دوش ساده گرفتم لباسامو پوشیدم موهامو باز گذاشتم برق لبی زدم و چمدونم رو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون که بادیگارد چمدونم رو گرفت و برد داخل ون از عمارت خارج شدم که تهیونگ به ماشن جلو ترمز کشید
× صبح بخیر
_ صبح توهم بخیر
× من..
_ بشین
× نه من میخوام با مامانم
_ بشین ( یکمی داد)
× ولی ...
_ ( از ماشین پیاده میشه و ات رو میندازه رو کولش و میبرتش تو ماشین) .
_ بگو از این به بعد چشم
× ( خنده ) چشم
_ خوبه
× جونکوک نمی...
= من اینجام
× جیقق
= دختر چرا جیغ میزنی
× تو کی اومدی
= من بودم
× چرا من تورو ندیدم
= دیگه دیگه
÷ خوب پسرا حرکت کنید به سمت هواپیما که قراره هواپیما حرکت کنه سریع برید ماهم با اون ماشین میریم
_ باش
× تهیونگ ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد زیاد تند نمیرفت ولی بعضی جاها گاز میداد
ویو نیم ساعت بعد:
× بلخره رسیدیم سریع به سمت هواپیما رفتیم و همه سوار شدیم
× خوب شماره من ... ۶۰ اونجا
× تا خواستم رو صندلی بشینم متوجه تهیونگ و جونکوک شدم
× شماره صندلی شما چنده
_ بشین خوشگلم
× من آخه میدو...
= ( دست ات رو میکشه و رو صندلی میشونتش )
× من..
_سیس
× هواپیما حرکت کرد و من چون میترسیدم دست تهیونگ و جونکوک رو گرفتم چون وسط دو نفرشون بودم دست دوتاشون رو گرفتم
×من..
_ ات میترسی
× ار..اره
_( ات رو بلند میکنه و رو پاش میشونه)
× تهو..
_ جات خوبه
× خیلی خوابم میومد چون دیشب برای بستن چمدونم تا ۳ بیدار بودم سرمو رو شونه تهیونگ گذاشتم و ...
ادامه دارد🌌
حمایت یادتون نره تنکیو بای بای ⚘🌸
شرط ها؛
۴۵ لایک
۳۲ کامنت
۵فالو
۱۲ بازنشر
چند روز دیگه براتون سوپرایز دارم🌌🌸
منتظر باشید
- ۳۰.۴k
- ۰۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط