#جمهوری#اسلامی#ایران
جیمین رفت توی عمارت که آنا اومد سمتم
آنا :چیشد ا/ت ؟کیو انتخاب کردی
+معلومه که جیمین
آنا:انتخاب خوبی کردی
+به خاطر بچه اونو انتخاب کردم
آنا:ا/ت اینجوری فقط خودتو اذیت میکنی
+نه من اذیت نمی کنم
آنا:چرا نمی خایی عاشقش باشی ؟به نظرت الان که فهمیده حامله ای ولت میکنه. بری ؟نه هیچ وقت
+بعد از اینکه بچه به دنیا بیاد از اینجا فرار می کنیم
آنا:هر جا بری پیدات میکنه .من داداشمو خیلی خوب می شناسم تو تا ابد باید کنارش بمونی و با بچه ات زندگی کنی
+من اینو نمی خام
آنا:ا/ت دست از لجبازی بردار.اخه چرا نمی خایی عاشقش بشی وقتی اون داره جونشم برات میده
+اون یک مافیا هستش .هیچ فکر کردی اگه بچه به دنیا بیاد دشمناش میریزن سرمون ؟
آنا:تا وقتی جیمین هست کسی جرات همچین کاریو نداره.خودتم می دونی این کشور کلش ماله جیمین و توی دستاشه .درسته دشمن زیاد داره ولی همه دشمناش هم ازش می ترسن پس هیچکس کاری به تو اون بچه نداره
+آنا....شاید حق با تو باشه ولی ...الان که فهمیده باردارم و بهش نگفتم حتی باهام حرف هم نمی زنه
آنا:اگه اون باهات حرف نمیزنه پس اونقدر باهاش حرف بزن
+آنااااا....مرسی ازتتتت
آنا:زن داداش برو ببینم چیکار می کنی
+حتما جواب میده من رفتم
آنا:هرچی شد بهم بگو و....راستییی...حواست هست که دو ساعت دیگه مهمونی شروع میشه
+هنوز نمی دونی آریان چرا این مهمونی رو گرفته؟
آنا:گفته سوپرایز
+سوپرایز....برای کی ؟
آنا:نمی دونم
+نکنه...می خاد بهت اعتراف کنهههه
آنا:چرت و پرت نگو زن داداش ...اون که منو دوست نداره
+مهم اینکه تو داری
آنا:عشق یک طرفه هستش و خیلی درد ناکههه(آخ گلبم😭)
+اگه من بتونم پس حتما توهم می تونی مگه نه؟
آنا:حتما
+من رفتم
آنا:هرچی شد بهم بگو
+باشه
از آنا دور شدم و رفتم طبقه بالا .خیلی سریع از پله های عبور می کردم
ترس +هیجان+استرس
تو وجودم بودن و نمی دوسنتم کدومو باید جدی بگیرم ..رسیدم به اتاق خودمون ..در و باز کردم ولی جیمین اونجا نبود پس...حتما تو اتاق کارشه ..آروم رفتم سمت اتاق کارش
تق تق
کسی جواب ندادم
خواستم بر گردم که صدای افتادن چیزی از اتاقش اومد
رفتم سمتش و دوباره در زدم
تق تق
+کسی اونجا نیست ؟
آروم در و باز کردم
که.....
جیمین رفت توی عمارت که آنا اومد سمتم
آنا :چیشد ا/ت ؟کیو انتخاب کردی
+معلومه که جیمین
آنا:انتخاب خوبی کردی
+به خاطر بچه اونو انتخاب کردم
آنا:ا/ت اینجوری فقط خودتو اذیت میکنی
+نه من اذیت نمی کنم
آنا:چرا نمی خایی عاشقش باشی ؟به نظرت الان که فهمیده حامله ای ولت میکنه. بری ؟نه هیچ وقت
+بعد از اینکه بچه به دنیا بیاد از اینجا فرار می کنیم
آنا:هر جا بری پیدات میکنه .من داداشمو خیلی خوب می شناسم تو تا ابد باید کنارش بمونی و با بچه ات زندگی کنی
+من اینو نمی خام
آنا:ا/ت دست از لجبازی بردار.اخه چرا نمی خایی عاشقش بشی وقتی اون داره جونشم برات میده
+اون یک مافیا هستش .هیچ فکر کردی اگه بچه به دنیا بیاد دشمناش میریزن سرمون ؟
آنا:تا وقتی جیمین هست کسی جرات همچین کاریو نداره.خودتم می دونی این کشور کلش ماله جیمین و توی دستاشه .درسته دشمن زیاد داره ولی همه دشمناش هم ازش می ترسن پس هیچکس کاری به تو اون بچه نداره
+آنا....شاید حق با تو باشه ولی ...الان که فهمیده باردارم و بهش نگفتم حتی باهام حرف هم نمی زنه
آنا:اگه اون باهات حرف نمیزنه پس اونقدر باهاش حرف بزن
+آنااااا....مرسی ازتتتت
آنا:زن داداش برو ببینم چیکار می کنی
+حتما جواب میده من رفتم
آنا:هرچی شد بهم بگو و....راستییی...حواست هست که دو ساعت دیگه مهمونی شروع میشه
+هنوز نمی دونی آریان چرا این مهمونی رو گرفته؟
آنا:گفته سوپرایز
+سوپرایز....برای کی ؟
آنا:نمی دونم
+نکنه...می خاد بهت اعتراف کنهههه
آنا:چرت و پرت نگو زن داداش ...اون که منو دوست نداره
+مهم اینکه تو داری
آنا:عشق یک طرفه هستش و خیلی درد ناکههه(آخ گلبم😭)
+اگه من بتونم پس حتما توهم می تونی مگه نه؟
آنا:حتما
+من رفتم
آنا:هرچی شد بهم بگو
+باشه
از آنا دور شدم و رفتم طبقه بالا .خیلی سریع از پله های عبور می کردم
ترس +هیجان+استرس
تو وجودم بودن و نمی دوسنتم کدومو باید جدی بگیرم ..رسیدم به اتاق خودمون ..در و باز کردم ولی جیمین اونجا نبود پس...حتما تو اتاق کارشه ..آروم رفتم سمت اتاق کارش
تق تق
کسی جواب ندادم
خواستم بر گردم که صدای افتادن چیزی از اتاقش اومد
رفتم سمتش و دوباره در زدم
تق تق
+کسی اونجا نیست ؟
آروم در و باز کردم
که.....
- ۱۱.۸k
- ۰۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط