#جمهوری#اسلامی#ایران
هرچی فکر کردم یاد بچه تو شکمم افتادم ولی بازم دو دل بودم .ممکنه هکتور بهتر از جیمین باشه و منو اذیت نکنه ولی اگه بچه ام به دنیا بیاد اونو نخاد چی یا اینکه اذیتش کنه چی ؟!
+من...انتخابم....جیمینه
-ا/ت حالا بیا سمت من
هکتور :خیلی خوب می تونی بری پیش اون ولی جیمین ...باید یک قضیه رو بفهمه
با شک برگشتم بهش نگاه کردم با پوز خند اومد سمتم
توی چشم هام زل زد و همینجوری
هکتور:جیمین ..می دونستی زنت ..حامله است
-چی.....ا/ت چی میگه این
چشم ها باز شدن و ترسیده آروم به سمت جیمین برگشتم ...
ولی هکتور این قضیه رو از کجا می دونه
-حرف بزن ا/ت
+اره....حامله ام
-بچه برای کی ...ماله منه دیگه
+اره...بچه تو
-پس چرا هیچی نگفتی ؟
+آخه....ترسیدم
-از چی ؟
+از اینکه دیگه نتونم از دستت فرار کنم
اخم هایش رفت توی هم
-هکتور .‌فکر کنم کارت اینجا تموم شده و می تونی بری
هکتور اومد سمتم و توی گوشم آروم زمزمه کرد
هکتور:به نفتعه دیگه جلو چشم هام نباشی چون دفعه دیگه که ببینمت دیگه راه فراری نداری و برای خودم میکنمت
بدون اینکه نگاهش کنم روبه بادیگاردش کرد و از عمارت زدن بیرون
-حیف که حامله ای وگرنه یک توله دیگه کنار این بچه می کاشتم
دیدگاه ها (۱۲)

#جمهوری#اسلامی#ایران جیمین رفت توی عمارت که آنا اومد سمتم آن...

#جمهوری#اسلامی#ایران جیمین توی بالکن داشت سیگار می‌کشید دو د...

#جمهوری #اسلامی#ایران (این چند روز پست هام داره گذارش میشه پ...

اسپویل کردم

³¹کوک: ا/ت سریع بیا یونجو حالش خوب نیستا/ت: چیشده؟ چیشده؟ کو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط