آخَـــرین سِتـــآرِه

چند شآتی jk
P.8



آره
تهیونگ دیگه نسبت بهم بی اعتماد شده بود... .
دیگه برام مهم نبود چی میشه...

این بود آخر ختم

از اون روز دیگه نه رفتم شرکت
نه تهیونگ رو دیدم
نه کارینا رو دیدم
نه به کارینا پیام دادم
نه حتا بهش زنگ زدم...

تنها شده بودم دیگه رسما... .

فقط خودمو تو خونه حبس کردم.

2 هفته گذشت ازون اتفاق... .

روی مبل لم داده بودم

تو فکر بودم... .

که یدفه گوشیم زنگ خورد

جئون: کارینا...؟

میخواست جواب بده ولی غرورش اجازه نداد... .

دوباره کارینا زنگ زد

جئون دیگه تصمیم گرفت که جوابشو بده... .

جئون: بله..؟

کارینا:جونگکوکم..؟
خوبی؟

جئون: عالیم

کارینا: کوکی
من نمیدونم تهیونگ چجوری پیدامون کرد
منو ببخش

جئون: فدای چشمات نازدونکم
من بازم پای حرفم میمونم...

کارینا:تهیونگ این دوروز نیست...
بیام پیشت بمونم...؟

جئون: شب هم میمونی...؟

کارینا: عی منحرف حاملماا

جئون خنده کوچیکی کرد و گفت:

عی بابا تو که منحرف تری دختر
فقط خواستم شب بغلم بخوابی...

کارینا: هوففف باشه...

جئون: دوربینای خونه تهیونگ رو غیرفعال کن من بیام
شما نینی داری سختتون میشه

کارینا: عام باشه اوکیه
خدمتکارا که نیستن
بادیگارد هاهم بیرونن
فقط خواستی بیای صورتتو بپوشون

جئون: باشه...
از قبل به بادیگارد ها هم بگو

کارینا:چشممم زودباش بیا دیگهه

جئون خوشحال آماده شد کـ بره پیش کارینا

ساعت 6 عصر بود

جئون رسید اونجا
چون کارینا هماهنگ کرده بود
خیلی راحت تونست بره خونه تهیونگ

کارینا درو باز کرد:

کارینا:سلام جونگکوکممم
_______________________________-
ادامه دارد... .
دیدگاه ها (۱)

آخَـــرین سِتـــآرِه چند شآتی jk P.9 عی کاش اون روز نم...

آخَـــرین سِتـــآرِه چند شآتی jk P.10 _____________________...

آخَـــرین سِتـــآرِه چند شآتی jk P.7 دوباره نشستن میون گل...

آخَـــرین سِتـــآرِه چند شآتی jk P.6 مجبور شدم... مجبور...

آخَـــرین سِتـــآرِهچند شآتی jkP.8آرهتهیونگ دیگه نسبت بهم بی...

آخَـــرین سِتـــآرِه چند شآتی jk P.5 کنار اومدن برام سخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط