آخَـــرین سِتـــآرِه

چند شآتی jk
P.5




کنار اومدن برام سخت بود
سخت هست
سخت خواهد بود...

میدونی چقد سخت بود وقتی تهیونگ رو تو لباس دومادی دیدم؟
عاح شت من باید اون لباسو میپوشیدم

میدونی چقد سخت بود که اون بجای من حلقه رو دست دخترم کرد؟
نه..من باید دستاشو میگرفتم

میدونی چقد سخت بود شیرینکمو جلوم ینفر دیگه بوسیدش؟
اون لب ها فقط مال من بود.

چه شبی بود...
کی بجای من اون لباسو از تنش دراورد؟

کی بجای من دخترمو تنشو بو کرد؟

کی بجز من دید اون چشمای عسلیشو...

نمیشه باید دست بکار شم... .

روز عروسی هم گذشت...تهیونگ و کارینا دیگه رسما مال هم بودن
رفته بودن خونه خودشون
قرارداد های شرکت هم سرجاش بود

ولی این جئون بود که خیلی بد زده بود بسرش

خونه با هم نشسته بودن روی مبل که صدای زنگ خونه اومد...

تهیونگ روبه کارینا گفت:

من باز میکنم

تهیونگ رفت درو باز کرد و با قامت جونگکوک روبه رو شد

کیم:چطوری؟

جئون:خوبم مرسی تو خوبی؟

کیم: بیا تو

جئون: نه مزاحم نمیشم خواستم بگم که...

کیم:جانم؟

جئون: اگه کارینا خواست بره بیرون من هستم چون کار داری و سرت شلوغه میگم خلاصه که من هستم حواسم بهش هست

کیم: خیلی ممنون..مرسی که درک میکنی من فقط هم به ت اعتماد دارم پس کی بهتر از تو...

جئون لبخند رضایت مندانه ای زد و گفت:

تو روی کارای شرکت تمرکز کن که مبادا این دختر رو ازت بگیرن...

کیم:خیالت تخت..توهم که هستی حواست به کارینا باشه..هرجا خواست ببرش میسپرمش به تو...

جئون:حلع

جونگکوک از خونه تهیونگ دور شد
نقشش گرفت....!

اینطوری خیلی راحت میتونه با کارینا وقت بگذرونه

برگشت خونه و روی تخت ولو شد و به کارینا زنگ زد:

دیدی درست شد

کارینا:کوک این کارت درست نیست

جئون:تو ازم توقع داری ولت کنم؟

کارینا: کوک هردومون داریم به تهیونگ خیانت میکنیم

جئون:پس منو نمیخوای نه...؟
اینقد راحت جامو گرفت؟
نگران نباش بعد یه مدت میبرمت یه جای دور

کارینا:کوک من دوستت دارم

جئون:میدونم

کارینا: نمیخوام چیزیت بشه...

جئون: فردا ببرمت بیرون یه چرخ بزنی...؟

کارینا:اوکیی باشه
________________________________-
ادامه دارد... .