#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_274



گیج داشت به درختا نگاه میکرد.
یونگی سمت اون دوتا احمـ/ق رفت تا بلکه کمی ارومشون کنه
جونگکوک اروم اروم سمتم اومد و تهیونگ پشت سرش راه افتاده بود طرف من
همینکه رسیدن به درختی که من پشتت بودم جنی سنگ دیگه ای برداشتو انداخت سمتشون که اینبار تهیونگ و جیمین هم کمی جا خوردن!
وونا با ترس رو به یونگی گفت

_و.. وای چیشده؟؟؟؟ این کیه؟

جونگکوک روشو برگردوند تا جواب اونارو بده و من از فرصت استفاده کردمو موهامو انداختم توی صورتم
خودمو انداختم روی شونه جونگکوک و جیغی کشیدم
همراه من جنی هم از پشت درختا بیرون اومدو خودشو انداخت روی شونه جیمین
جیمین عین بچها جیغی کشید و دوید سمت دیگه ای از پارک و جنی هم همونجور ازش اویزون بود
وونا و جودی همدیگرو بغـ..ل گرفته بودنو تنها جیغ میزدن
یونگی هم حاج واج اون وسط ایستاده بود

همه این اتفاقا توی کمتر از ده ثانیه اتفاق افتاد
وقتی همه متوجه شدن همه کاسه کوزه ها زیر سر ماعه نفس اسوده ای کشیدنو با اخم بهمون زل زدن
و اما منو جنی
جونم براتون بگه که افتاده بودیم روی همو داشتیم از شدت خنده زمینو گاز میزدیم
نامجون خنده هستریکی کردو عربده ای کشید

_به جون خودم میکـ..شمتون

بیچاره یه جا خشک ایستاده بود
قطعا تو خودش شاشـ/یده بود.
وقتی دیدیم اوضاع خیلی خیته از روی زمین بلند شدیم و دوتا پا داشتیم دوتا دیگه قرض کردیمو فراااااار
جنی چون از من ریز تر بود سریع تر فرار میکرد ولی من نه
به خصوص کلی چیز میز خورده بودم و نمیتونستم زیاد بدوعم
تهیونگ که سرعتش مثل یوز بود!!
خیلی سرعتش زیاد بودو توی یه حرکت ناگهانی اومدو منو از پشت اسیر کرد
دستامو برد پشت سرمو محکم گرفت
خودشم روی زانوش خم شد و شروع کرد به نفس نفس زدن و.. خندیدن
وقتی بقیه هم رسیدن نامجون جنی رو گرفتو اورد

همه مثل طلب کارا به ما خیره شده بودنو ماهم مثل اسک/لا فقط نگاشون میکردیم
انگار زندانی اوردن گذاشتن جلوی پادشاه تا تعظیم کنه!
وونا حرصی لـ. ب زد

_به خدا که قطره قطره خو.نتون رو بهم بدن نمیزارم یه قطرش هدر بره!!!

خندیدم

235 لایک
دیدگاه ها (۴)

#Gentlemans_husband#season_Third#part_275+برو بینیم بابا ترس...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_276+میشه بریم پیش بقیه...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_273باشه ای گفتم و همرا...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_272گوشیو کنار گذاشتم و...

( 3 تفنگدار )پارت ۱۵۹لبه پنچر ایستاد دست تو جیب سکوت با ما ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط