#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_273


باشه ای گفتم و همراهشون راه افتادیم
تعدادمون خیلی زیاد بود و اگه میخاستیم همه باهم بریم ابرومون میرفت.. بنابرین به دو گروه تقسیم شدیم
منو یونگی وونا نامجون جنی جودی و تهیونگ و جیمین باهم بودی و بقیه تویه گروه دیگه
جنی سمتم اومد و یکی زد به شونم

_لیلی لیلی
چته؟
_میای یکاری کنیم؟

کنجکاو بهش زل زدم..

چیکار؟؟
_بیا ی کر.می بریزیم

همچین بدمم نمیومد جو خسته کننده بینمون عوض بشه بنابرین سریع قبول کردم
قرار شد سرعتمون رو کم کنیم تا بقیه کمی از ما فاصله بگیرن
بعد از یه راه دیگه بریم جلوشون و بترسونیمشون
وقتی به اندازه کافی ازمون فاصله گرفتن
دستامونو به هم کوبیدیم و از لا بلای درختا سریع دویدیم تا برسیم به جلوشون
با اینکه کار خیلی سختی بود و کلی خار رفت توی پام ولی خوشبختانه موفق شدیم!
این پارکی که اومده بودیم حسابی شیک بود
چراغای پایه بلندی داشتو درختا به ردیف یکی کوچیکو یکی بزرگ چیده شده بودن
یه مسیر سنگی حالت جنگل ولی خوشگل هم بود و دو طرفش درخت و چراغ..
رو به جنی گفتم

جنی تو برو اون سمت منم این سمت وقتی علامت دادم سنگی چیزی میندازیم تا بیان سمتمون بعدش میترسونیمشون حله؟
_باشه من رفتم

جنی سریع رفت اون سمت مسیر سنگی و منم همونجا منتظر موقعیت مناسب موندم
دو دقیقه ای گذشت که کم کم صداشون نزدیک نزدیک تر شد
اروم به جنی علامت دادم و خودمم یه سنگ برداشتم
منتظر موندم تا تقریبا اومدن روبروم و سنگو پرت کردم سمتشون
از شانس خوبم سنگه قشنگ افتاد زیر پاهاشون
جودی و وونا هردو باهم جیغ فرا بنفشی کشیدنو پریدن هوا
با چشم جونگکوک رو میپاییدم

235 لایک
دیدگاه ها (۷)

#Gentlemans_husband#season_Third#part_274گیج داشت به درختا ن...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_275+برو بینیم بابا ترس...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_272گوشیو کنار گذاشتم و...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_271گوشیو کنار گذاشتم و...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_179_باید خیلی وقت پیش ای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط