Gentlemanshusband

#Gentlemans_husband
#part_77


_درد که نداری؟
+خوبم
_چرا اومدی اینجا
+خب.. خب صدای شکستن چیزی اومد ترسیدم نکنه اتفاقی افتاده باشه اومدم
_چرا اینقدر برای همه چیز کنجکاوری؟
+بهم حق بده جونگکوک... چرا همچین میکنی؟
خودت بودی صدایی از اتاقم میشنیدی نمیومدی؟
_بسه
+جواب سوالمو بده
_چرا میومدم خوبه!؟ راضی شدی؟
+اصلا چرا باهام لج کردی هان؟ چیکارت کردم که خودم نمیدونم


کلافه دستی بین موهام کشیدم
نمیخواستم تند برم.. ولی انگار واقعا فشار عصبی روم بود
رو بهش گفتم

+نمیدونم... نمیدونم چیکار کردی....
ازت حس خوبی نمیگیرم
خودمم درک نمیکنم
مجبورم پیش بقیه تظاهر کنم دوست دارم
ولی حقیقت چیز دیگه ای هست!
ولی اینو خوب میدونم از کارت سر در نمیارم اصلا نمیدونم چطور شد.. چطور شد ترو واسم انتخاب کردن!
اشتباه محظ بود اشتباه!
چشاش رنگ بهت گرفت و روشو ازم گرفت
شاید فکرشو نمیکرد یهو این حرفارو بزنم تو صورتش..
لبخند نامعلومی زدو اولین قطره اشک از چشمش چکید.

+منم نمیدونم جونگکوک...منم نمیدونم!

اینو گفتو از اتاق بیرون رفت
شقیقه هامو ماساژ میدادمو به خودم بدو بیرا میگفتم
زیاد نگذشت که صدای نم نم بارون به گوشم خورد
توی این تابستون بارون؟
جالبه!
بیخیال روی تخت دراز کشیدم
همینکه چشام گرم شد صدای بازو بسته شدن در اصلی اومد
با فکر اینکه شاید خاله لوناعه توجهی نکردم ولی بعد که فکر کردم..
مگه میشد این وقت شب خاله لونا اومده باشه؟
با فکر لیلی مثل برق گرفته ها از جام بلند شدمو روبه روی پنجره ایستادم
و بله! درست حدس زده بودم لیلی بود که داشت از خونه دورتر دورتر میشد.
یه بارونی برای خودم و یه بارونی برای لیلی برداشتمو از خونه زدم بیرون

«ویو لیلی»

هضم کردن حرفاش سخت بود...
چرا همچین شد یهو؟
چرا نمیتونم یه روز خوش داشته باشم!
چطور امکان داره اخه؟ درست چند ساعت قبلش که داشتیم خوش میگذروندیم.
با هر فکرم یه قطره اشک از چشمم روونه میشد هندزفریو گذاشتمو اهنگی پلی کردم

دستم جلوی دهنم بودو خفه گریه میکردم
پاهامو روی نیمکت بالا اوردمو سرمو روشون گذاشتم و شروع کردم به گریه کردن
انگاری اسمونم دلش گرفته بودو هرچی بیشتر گریه میکردم بیشتر بارون میبارید

من... من داشتم به زندگی جدیدم عادت میکردم
اون دقیق توی همون شب اعتراف کرد که ازم متنفره!

125 لایک
دیدگاه ها (۹)

#Gentlemans_husband#part_78اخه یه ادم چقدر باید تحقیر بشه چق...

#Gentlemans_husband#part_79اروم سرمو از روی شونش بالا اوردمو...

#Gentlemans_husband#part_76چشمام برقی زد +واقعا؟ چه خوب!!! ت...

#Gentlemans_husband#part_75 جونگکوک من فردا میرم باشه؟ _جونگ...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_227حقیقت با خر خرکیایی ک...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_255مثل اینکه داشت چند ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط