#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_176
_نه.. نه من همچین حرفی بهش نزدم! من.. من اومدم بگم چرا اینجا تنها نشسته؟ ولی اون بهم گفت دور بر شوهرم نپلک
وقتی ازش پرسیدم منظورت چیه بلند شد و
شروع کرد به کندن موهام!
منو میگید؟
مطمئنم دهنم از این باز تر نمیشد!
عمه بزرگ که تا اون لحظه تماشاگر ما بود خواست سمتم خیز برداره ولی گارسونی که
برام آبمیوه اورده بود، گفت
_بب.. ببخشبد.. من.. من خب چیزه نباید دخالت کنم ولی من دیدم چیشد!
تهیونگ عصبی رو بهش گفت
_خب تعریف کن ببنیم... زود باش
گارسونه سری تکون داد و اروم اروم گفت
_من واسه خانوم پارک آبمیوه آوردم... یهو دیدم لینا خانوم دارن به لیلی خانوم
فـ..حش میدن.. بخدا اتفاقی شنیدم.
شرمنده واقعا
لیلی خانوم آبمیوه رو از دستم گرفتو رویصورت لینا خانوم خالی کرد
البته اینم بگم وقتی داشتم از دور میومدم دیدم لینا خانوم یکی زد تو گوش لیلی خانوم
لینا رنگش شده بود شبیه گچ دیوار
جونگکوک وقتی اینارو شنید دست لینارو ول کردو رو بهش گفت
_راست میگه؟
پوزخندی زدم.
شاید من وجود خارجه نداشتم، نه؟
فکر کردم لینا، بازم قراره نقش بازی کنه
ولی نه!
درست مثل دیوونه ها شروع کرد به جیغ کشیدن
_اره اره راست میگه!
مگه دروغه؟ یه دختر پا پتیه که خودشو بهت چسبونده!
این ادامس قدیمیو بنداز دور جونگکوک! ما.. ما نشون کردم همین این دختریه جـ...
هنوز حرفش تموم نشده بود که یه تو دهنی از دست جونگکوک خورد
اگه این تو دهنی رو جونگکوک بهش نمیزد، از مرد بودنش شک میکردم.
جونگکوک با صدایی که سعی در کنترلش داشت غرید
_یبار بهت گفتم حق نداری راجب به زن من اینجوری صحبت کنی ولی انگار حرف تو
گوشت نمیره، نه؟
و بعد رو به عمه بزرگ گفت
_جمع کنید از خونه پدرم گمشید بیرون
عمه بزرگ که از رفتار جونگکوک حسابی شاکی شده بود قهقهه ای زد و به من چشم دوخت
این خانواده رسما دیوونه شده بودن.
_همش تقصیر این دختره پا پتیه که اینجوری باهام صحبت میکنی نه؟
190 لایک
#Season_two
#part_176
_نه.. نه من همچین حرفی بهش نزدم! من.. من اومدم بگم چرا اینجا تنها نشسته؟ ولی اون بهم گفت دور بر شوهرم نپلک
وقتی ازش پرسیدم منظورت چیه بلند شد و
شروع کرد به کندن موهام!
منو میگید؟
مطمئنم دهنم از این باز تر نمیشد!
عمه بزرگ که تا اون لحظه تماشاگر ما بود خواست سمتم خیز برداره ولی گارسونی که
برام آبمیوه اورده بود، گفت
_بب.. ببخشبد.. من.. من خب چیزه نباید دخالت کنم ولی من دیدم چیشد!
تهیونگ عصبی رو بهش گفت
_خب تعریف کن ببنیم... زود باش
گارسونه سری تکون داد و اروم اروم گفت
_من واسه خانوم پارک آبمیوه آوردم... یهو دیدم لینا خانوم دارن به لیلی خانوم
فـ..حش میدن.. بخدا اتفاقی شنیدم.
شرمنده واقعا
لیلی خانوم آبمیوه رو از دستم گرفتو رویصورت لینا خانوم خالی کرد
البته اینم بگم وقتی داشتم از دور میومدم دیدم لینا خانوم یکی زد تو گوش لیلی خانوم
لینا رنگش شده بود شبیه گچ دیوار
جونگکوک وقتی اینارو شنید دست لینارو ول کردو رو بهش گفت
_راست میگه؟
پوزخندی زدم.
شاید من وجود خارجه نداشتم، نه؟
فکر کردم لینا، بازم قراره نقش بازی کنه
ولی نه!
درست مثل دیوونه ها شروع کرد به جیغ کشیدن
_اره اره راست میگه!
مگه دروغه؟ یه دختر پا پتیه که خودشو بهت چسبونده!
این ادامس قدیمیو بنداز دور جونگکوک! ما.. ما نشون کردم همین این دختریه جـ...
هنوز حرفش تموم نشده بود که یه تو دهنی از دست جونگکوک خورد
اگه این تو دهنی رو جونگکوک بهش نمیزد، از مرد بودنش شک میکردم.
جونگکوک با صدایی که سعی در کنترلش داشت غرید
_یبار بهت گفتم حق نداری راجب به زن من اینجوری صحبت کنی ولی انگار حرف تو
گوشت نمیره، نه؟
و بعد رو به عمه بزرگ گفت
_جمع کنید از خونه پدرم گمشید بیرون
عمه بزرگ که از رفتار جونگکوک حسابی شاکی شده بود قهقهه ای زد و به من چشم دوخت
این خانواده رسما دیوونه شده بودن.
_همش تقصیر این دختره پا پتیه که اینجوری باهام صحبت میکنی نه؟
190 لایک
- ۱۸.۱k
- ۱۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط