نام فیک:عشق مخفی
Part: 13

ویو جیمین*
سوار ماشین شدمو از خونه زدم بیرون*
خودم از کاری که کرده بودم تعجب کرده بودم*
اگر میخواستم تهدید کنم یا تنبیه با بادیگارد بود خودمو قاطی نمیکردم اما ایندفعه چیشده بود؟ *
هم از ی لحاظ خوشحال بودم هم از ی لحاظ ناراحت*
و اصلا نمیدونستم برای چی خوشحالم و برای چی ناراحتم؟*
ساعت ۱ شب برگشتم خونه*
(راستی بچها توی این چند روز جیمین خدمتکارا رو مرخص کرده بود که پدرش چیزی نفهمه)
چراغای خونه خاموش بود*
از پله ها رفتم بالا داشتم میرفتم توی اتاقم که صدا شنیدم. صدای گریه*
از توی اتاق ات میومد صدا*
رفتم از پشت در داشتم گوش میکردم ببینم صدا از اتاق ات هست یا نه؟ *
در اتاق رو باز کردم دیدم ات ی گوشه نشسته و داره گریه میکنه. رفتم سمتش*
یدفعه بغلش کردم*
وقتی اومد بغلم بیشتر گریش گرفت. هیچی نمیگفت و گریه میکرد فقط*
دلم براش سوخت یاد کاری که باهاش کردم افتادم*
اخه چرا باید دلم براش بسوزه؟
منی که دلم برای هیچکس نمی سوخت برای خواهرم که ازش بدم میاد میسوزه؟
جی. چیشده؟ *اروم
ات. بخاطر کاری که تو کردی من دیگه نمیتونم با کسی که دوسش دارم ازدواج کنم*گریه
جی. من بهت هشدار داده بودم حد خودت رو بدون اما تو گوش نکردی*جدی
ات. برو از اتاق بیرون*داد و گریه*
ات. ازت بدم میاد*داد و گریه
براید گذاشتمش روی تخت و روش پتو انداختم*
خودمم کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم*
نیم ساعت گریه کردو خوابید منم خوابم برد*




بچها تا زمانی که شرطا نرسه پارت بعد رو نمیزارم و اینکه حمایتتون کم شده

☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
دیدگاه ها (۴)

نام فیک:عشق مخفیPart: 14*سه سال بعد*(الان ات ۲۰ سالشه و جیمی...

نام فیک:عشق مخفیPart: 15م. باشه الان بهش زنگ میزنمات. مرسی*ل...

نام فیک:عشق مخفیPart: 12ویو ات*یچیزی ریخت روم یخ یخ بود از خ...

نام فیک:عشق مخفیPart: 11ویو جیمین*خیلی گشنم بود رفتم پایین.ب...

نام فیک: عشق مخفیPart: 31ویو ات*ات. چیزی نیست*ارومجی. مطمئنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط