نام فیک:عشق مخفی
Part: 11
ویو جیمین*
خیلی گشنم بود رفتم پایین.
بوی غذا کل خونه رو پر کرده بود. رفتم سمت اشپزخونه*
رفتم سر قابلمه دیدم غذا دوک بوکی عه *
برای خودم یکم برداشتم و رفتم سمت اتاق غذاخوری و شروع کردم به خوردن*
خیلی خوشمزه بود به طوری که کل غذای های داخل قابلمه رو تا اخر خوردم*
واقعا این دستپخت ات عه؟
انقدر خوشمزه ؟
ات. خب من الان گشنمه چیکار کنم*ناراحت
جی. از بیرون غذا سفارش بده*جدی
ات. چطور بود؟
جی. چی؟
ات. غذام...
جی. هوم بد نبود
قیافش ناراحت تر شد*
منم ناراحت شدم از حرفی که زدم *
برای ناهار از بیرون سفارش دادم و رفتم توی اتاقم*
نشستم پشت میز کارم و داشتم ما رای شرکت رو انجام میدادم و کارای مربوط به خودم رو...*
چند ساعتی گذشته بود ولی از ات خبری نشد نگران شدم ولی به کارام رسیدم بعد از سه ساعت*
ات وارد اتاق شد و داشت وسایلش رو جمع میکرد*
نگاش کردم*
جی. جایی میخوای بری؟
ات. اتاقمو چیندم دارم میرم توی اتاقم نمیخوام بیشتر از این، توی این اتاق باشم*جدی
جی. اوکی
به کارم ادامه میدادم و اونم وسایلشو داشت جمع میکرد*
ویو ات*
پسره ی رومخ حتی ی ذره نگه نداشت من بخورم تازه این همه رو خورده بعد میگه بد نبوده.
اگر بد نبوده پس چرا خوردی ها؟
کل اتاقمو چیندم و وسایلم رو هم از توی اتاق جیمین جمع کردم و توی اتاق خودم گذاشتم*
اتاقم تم بنفش و ابی بود و خیلی قشنگ بود *
خیلی خسته شده بودم خودمو انداختم روی تخت*
انقد خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد و سیاهی
....
لایک:۱۸
کامنت:۲۵
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
Part: 11
ویو جیمین*
خیلی گشنم بود رفتم پایین.
بوی غذا کل خونه رو پر کرده بود. رفتم سمت اشپزخونه*
رفتم سر قابلمه دیدم غذا دوک بوکی عه *
برای خودم یکم برداشتم و رفتم سمت اتاق غذاخوری و شروع کردم به خوردن*
خیلی خوشمزه بود به طوری که کل غذای های داخل قابلمه رو تا اخر خوردم*
واقعا این دستپخت ات عه؟
انقدر خوشمزه ؟
ات. خب من الان گشنمه چیکار کنم*ناراحت
جی. از بیرون غذا سفارش بده*جدی
ات. چطور بود؟
جی. چی؟
ات. غذام...
جی. هوم بد نبود
قیافش ناراحت تر شد*
منم ناراحت شدم از حرفی که زدم *
برای ناهار از بیرون سفارش دادم و رفتم توی اتاقم*
نشستم پشت میز کارم و داشتم ما رای شرکت رو انجام میدادم و کارای مربوط به خودم رو...*
چند ساعتی گذشته بود ولی از ات خبری نشد نگران شدم ولی به کارام رسیدم بعد از سه ساعت*
ات وارد اتاق شد و داشت وسایلش رو جمع میکرد*
نگاش کردم*
جی. جایی میخوای بری؟
ات. اتاقمو چیندم دارم میرم توی اتاقم نمیخوام بیشتر از این، توی این اتاق باشم*جدی
جی. اوکی
به کارم ادامه میدادم و اونم وسایلشو داشت جمع میکرد*
ویو ات*
پسره ی رومخ حتی ی ذره نگه نداشت من بخورم تازه این همه رو خورده بعد میگه بد نبوده.
اگر بد نبوده پس چرا خوردی ها؟
کل اتاقمو چیندم و وسایلم رو هم از توی اتاق جیمین جمع کردم و توی اتاق خودم گذاشتم*
اتاقم تم بنفش و ابی بود و خیلی قشنگ بود *
خیلی خسته شده بودم خودمو انداختم روی تخت*
انقد خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد و سیاهی
....
لایک:۱۸
کامنت:۲۵
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
- ۱۱.۹k
- ۰۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط