چند شاتی

" دخترِ من "
part 12
▪️از دید داسام▪️
مسیرمو سمت همون جایی که همیشه جونگکوک منتظرم میمونه کج کردم
یه نگاه انداختم که ببینم جونگکوک هست یا باید زنگش بزنم که با دیدن جونگکوک و هر شیش تا دوستش که با دسته گل وایساده بودن پیشش، رنگم پرید
یا خدا
اینا اینجا چیکار میکنن
این دسته گلا چیه
آب دهنمو به سختی قورت دادم و قدم‌هامو آهسته کردم
هر چقد سعی کردم یه لبخند حداقل فیک بزنم، نشد
تو دلم دعا کردم باز خراب‌کاری نکنم که همون موقه جونگکوک اومد سمتم
فک کنم فهمید که چقد استرس دارم
زود خودشو بهم رسوند و دستشو دور کمرم حلقه کرد
آروم گونمو بوسید: سلامممم.... خسته نباشی
دوباره آب دهنمو قورت دادم و نگاش کردم: سلام
خندید: زندگیم استرس نگیر، من این بار همه جوره حواسم هست، بچه‌ها هم برای آشتی اومدن
سرمو تکون دادم و بالاخره تونستم لبخند کمرنگی بزنم: قبوله
وقتی بهشون نزدیک‌تر شدیم، همشون، به جز اونی که باهاش بحثم شده بود، اومدن پیشمون و دسته گلاشونو گرفتن سمتم
ناخواسته تا جایی که جا داشت، نیشم باز شد و دونه دونه دسته گلارو ازشون گرفتم
از قشنگی و خوش بویی گلا، دلم قیلی ویلی شد
اونام فهمیدن خوشم اومده و شروع کردن
+ خب خداروشکر معلومه گل دوس داری
+ خدا به خیر گذروند
+ این لبخندت ینی قراره آسون بگیری خداروشکر
+ چقد خوبه که خوشت اومد داسام
+ پیشنهاد من بودا داسام
با خنده دونه دونه از همشون تشکر کردم
داسام: من واقعا از محبتی که کردین، یه دنیا ممونم
اینقد از توجه و محبتشون خوشحال شدم که یه ذره اشک تو چشمام جم شد
ادامه دارد..
دیدگاه ها (۰)

چند شاتی

چند شاتی

چند شاتی

چند شاتی

این یه عشقه بیب پارت : 40تهیونگ و دوستاش همه اینجا بودن جیمی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط