#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_225
+اخه وونا الان وقت اومدنه؟
_ببخشید لیلی.. ترافیک بودو ما دیر راه افتادیم
چشم غره ای نثارش کردم.
+ اشکالی نداره از قدیم گفتن.... اممم خب حیح نمیدونم چی گفتن
باهم خندیدیم و سمت بقیه رفتیم
به یونگی و وونا کیک دادیم و یه اهنگ شاد پلی کردیم
و از شانس، درسته قدیمی بود ولی اهنگ مورد علاقه من بود
دخترا همه سوت کشیدنو سمت سالن رفتن برای رقصیدن
بابام و پدرجون و مادرجون هم برای اینکه ما راحت تر باشی رفته بودن توی خلوت خودشون...
منم بلند شدم و با ریتم اهنگ قری دادم و خودمو به بقیه رسوندم
منو وونا رقصایی که زمان بچگی میرفتیم رو رفتیم، از شدت مسخره بودنشون
کلی خندیدیم
به دور از اینکه جونگکوک داشت با چشماش منو میخورد!
همیطور اهنگا پشت سر هم عوض میشد
پسراهم کم کم داشتن میومدن وسط که برقصن..
جونگکوک اومدو کنارم ایستاد و درست کنار گوشم پچ زد
_یکم ارومتر حداقل...فقط حیف که به پسرا اعتماد کامل دارم وگرنه خوب میدونستم چیکارت کنم
جوریکه انگار برام اهمیت نداره دستشو گرفتمو کشیدمش وسط
+شـ.ل بگیر و لذت ببر
_مطمئنی میخوای شـ.ل بگیرم؟
چیزی نگفتم که خندیدو شروع کرد به رقصیدن باهام.
خیلی دقیق و با جزئیات میرقصیدو منم براش قر میدادم
نمیدونم چقدر رقصیدیم که واقعا همگی دیگه خیلی خسته و کوفته شدیم...
برگشتیم جای قبل نشستیم.
امروز اثری از سلین نبودو این منو ناراحت میکرد
هروقت به این موضوع فکر میکردم دلم براش میگرفت
دختریه بیچاره
قطعا از دست منم دلخور میشه که چرا دارم به نامجون کمک میکنم!
ولی این گندیه که خودم بارش اوردم و خودم باید درستش کنم
210 لایک
#Season_two
#part_225
+اخه وونا الان وقت اومدنه؟
_ببخشید لیلی.. ترافیک بودو ما دیر راه افتادیم
چشم غره ای نثارش کردم.
+ اشکالی نداره از قدیم گفتن.... اممم خب حیح نمیدونم چی گفتن
باهم خندیدیم و سمت بقیه رفتیم
به یونگی و وونا کیک دادیم و یه اهنگ شاد پلی کردیم
و از شانس، درسته قدیمی بود ولی اهنگ مورد علاقه من بود
دخترا همه سوت کشیدنو سمت سالن رفتن برای رقصیدن
بابام و پدرجون و مادرجون هم برای اینکه ما راحت تر باشی رفته بودن توی خلوت خودشون...
منم بلند شدم و با ریتم اهنگ قری دادم و خودمو به بقیه رسوندم
منو وونا رقصایی که زمان بچگی میرفتیم رو رفتیم، از شدت مسخره بودنشون
کلی خندیدیم
به دور از اینکه جونگکوک داشت با چشماش منو میخورد!
همیطور اهنگا پشت سر هم عوض میشد
پسراهم کم کم داشتن میومدن وسط که برقصن..
جونگکوک اومدو کنارم ایستاد و درست کنار گوشم پچ زد
_یکم ارومتر حداقل...فقط حیف که به پسرا اعتماد کامل دارم وگرنه خوب میدونستم چیکارت کنم
جوریکه انگار برام اهمیت نداره دستشو گرفتمو کشیدمش وسط
+شـ.ل بگیر و لذت ببر
_مطمئنی میخوای شـ.ل بگیرم؟
چیزی نگفتم که خندیدو شروع کرد به رقصیدن باهام.
خیلی دقیق و با جزئیات میرقصیدو منم براش قر میدادم
نمیدونم چقدر رقصیدیم که واقعا همگی دیگه خیلی خسته و کوفته شدیم...
برگشتیم جای قبل نشستیم.
امروز اثری از سلین نبودو این منو ناراحت میکرد
هروقت به این موضوع فکر میکردم دلم براش میگرفت
دختریه بیچاره
قطعا از دست منم دلخور میشه که چرا دارم به نامجون کمک میکنم!
ولی این گندیه که خودم بارش اوردم و خودم باید درستش کنم
210 لایک
- ۱۶.۱k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط